• وبلاگ : روزي تو خواهي آمد
  • يادداشت : داستانهاي كوتاه بامزه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + قلي 

    داستان چرچيل و دوست دخترش

    چرچيل در زمان دانشجويي خود يک دوست دختر مکاتبه اي داشت که در شهر ديگري زندگي مي کرد. آنزمان که اينترنت و اين جور قر و فر ها نبود.... افراد دوست مکاتبه اي ( پن فرند) داشتند. و همين دنگ و فنگ ها و ماجراهاي دوستي هاي اينترنتي بصورت مکاتبه اي و پستي اتفاق مي فتاد!

    دوست دختر چرچيل خيلي مغرور بود و چرچيل با آن زبلي خود دنبال راهي مي گشت تا او را از رو ببرد!

    روزي بسراغ سطل اشغال قسمت اداري دانشکده رفت و تعداد ?? عدد عکس پرسنلي از دانشجويان دختر سابق دانشکده که بدليل مازاد بودن دور انداخته شده بودند پيدا کرد.

    عکسها را به همراه عکس دوست دخترش در پاکت پستي گذاشت و نامه ضميمه را در پاسخ به آخرين نامه دوستش اينطور نوشت:

    عزيزم ...راستش تو را خوب بياد نمي آورم..ميدوني که سرم شلوغه..چهره ها خوب يادم نمي مونه...وقت هم نمي کنم به همه دوستام جواب بدم..لطفا عکس خودت را از بين عکسهاي دوستان من پيدا کن..تا اول ببينم کي بودي...بعد بازم با هم صحبت مي کنيم!