یادمه چند سال قبل در مجله گل آقامطلبی را از شهردار آن زمان تهران نقل کرده بودند که اشاره به وجود حفره هایی در فضا یا سیارات اشاره کرده بود.
و گل آقا با کشیدن کاریکاتوری نوشته بود:لازم نیست در آسمانها دنبال حفره بگردی خیابانهای همین تهران ما به اندازه کافی حفره هست!
امروز صبح رادیو می گفت که فلان مفتی عربستانی شیعیان را کافر خوانده است!
با خود گفتم این که چیزی نیست چند روز قبل در جریان تبلیغات انتخاباتی یکی از آیت ا...ها در کشورخودمان فرموده اند
:امروز همه کفار در برابر احمدی نژاد متحد شده اند و امروز تبلیغ احمدی نژاد از درس حوزه هم واجب تر است!و.....بنده کاری ندارم که این آقا اصلا"فقیه هستند یا نه و آیا می توانند چنین فتوایی صادر کنند یا نه!
ولی می دانم امام علی(ع)که ما ادعای می کنیم شیعه ایشان هستیم حتی برای کسانی که خلافت را که بنابر اعتقاد ما حق مسلم ایشان بودغصب کردند چنین حکمی ندادندتا چه رسد به کسانی که با اصول کاملا"صحیح قصد رقابت با ایشان را داشته باشند.
دوران دبستان بنده رفیقی داشتم که می گفت:اگر می خواهید بچه هایتان مطابق میل خودتان تربیت شوند نگذارید به مسجد و مدرسه بروند و به شوخی می گفت :من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم!
متاسفانه امروزه جو بعضی از مدارس و مساجد ما طوری شده که بجای اینکه راه حق و باطل را نشان داده و به ما اجازه دهند که خود راهمان راانتخاب کنیم می خواهند ما را بزور به بهشت ببرند.و چنان در فرد ایجاد تعصب می کنند که گویا فقط راه ایشان صراط مستقیم بوده و هر راهی جز آن به دوزخ ختم می شود در حالیکه هر وقت احساس کنیم که ما بهتر از دیگرانیم همان نشانه ای از نفوذ شیطان در وجود ماست.
نمونه بارزش را ما در افراد فامیل می بینیم بااینکه بنده کاملا مذهبی بوده و به شرع کاملا" پایبندم عده ای از افراد فامیل از ما کاملا" کناره گرفته اند و دلیلشان هم این است که
چرا شما به آقای احمدی نژاد رای نداده اید !از شما انتظار دیگری داشتیم!!!!!و به نظر من این کار آنها تحت تاثیر همان فتواهاست و تبلیغات مسجدی است و من نمی خواهم فرزندم مانند آنها فکر کند.اصلا"چرا باید در مساجد یک کاندیدا و لو اصلح تبلیغ شود و باعث ایجاد بیزاری طرفداران کاندیداهای دیگر و یا موجب ایجاد اختلاف در بین نمازگزاران گردد در حالیکه فلسفه نماز جماعت ایجاد وحدت بین مسلمین از هر گروه و رنگ و نژاد و تفکر است
دیگر از عصر تعصبات کور کورانه 14 قرن گذشته است و اسلام آمده است که روح واقع بینی و تفکر و انتخاب را در بین مردم رواج دهد
جوان امروز باید بتواند آزادانه سوالات و شبهاتی را که دارد به زبان بیاورد و مبلغان دینی وظیفه شان این است که این سوالات و شبهات را بصورت کاملا" منطقی و علمی جواب دهند نه اینکه از مثل جریان آن خیاط بگویند هر کس مثل ما فکر نکند حرامزاده است! تا هیچ کس جرات ابراز عقیده را نداشته باشد
دیگر زمان محدود سازی جوانان بسر آمده است زمانی تلویزیون و زمانی ویدئو را محدود کردیم و زمانی ماهواره و اکنون نیز سایتها را فیلتر می کنیم ولی مردم همواره یک قدم از دولت جلوترند و آنها را نمی توان با محدود کردن مسلمان نگاه داشت در زمان کنونی فقط جوان با یک ابزار می تواند خود را از گزند هر آسیب و تبلیغات و تهاجم فرهنگی حفظ کند و آن قدرت تقواست که جز با شناخت صحیح و منطقی احکام اسلامی ایجاد نمی شود .
ایمانی که با احساسات و در سایه تعصب ایجاد شود با یک احساس دیگر از دست می رود که باد آورده را باد می برد یعنی در یک سن افراط می کند و در سنین دیگر تفریط.
البته بنده بارها در همین موضوع مطالبی نوشته ام از جمله پست قبلی و استاد جعفری و تهاجم فرهنگی و طرحی برای حوزه های علمیه و......
و جالب اینجاست وقتی علت را سوال کردم
گفتند کسانی به (آقای)موسوی رای می دهند که بدنبال آزادی و بی بند و باری هستند!گفتم:آزادی چه ربطی به بی بند و باری داردو خود یاد سخنی از یک بزرگ افتادم که در زمان آقای خاتمی می گفت
:آنان که دم از آزادی می زنند عقده جنسی دارند!!!!!گفتم عزیزم!آزادی این است که:
من حق داشته باشم به کسی که اصلح می دانم رای بدهم بدون اینکه تکفیرم کنند.
رسانه ملی اختصاص به جناح حاکم نباشد تا مردم بتوانند به آن اعتماد کنند و برای دانستن اخبار و اتفاقات کشور به رسانه های خارجی پناه نبرند تا آنها نیز در لابلای این اخبار اعتقادات و باورهای غلطی را به خورد ملت ما بدهند.
مثلا" می گویند
:برخی از اغتشاشگران لباس بسیجی پوشیده بودند چرا نمی گویند ما بسیج را هم در گیر کارهای پلیس کرده ایم یا نمی گویند عده ای از نظامی ها با لباس شخصی در بین مردم بودند در حالیکه هر شخص علاقه بههمکاری با پلیس دارد باید با سازماندهی پلیس بوده و لباس مقدس پلیس را داشته باشد تا از دیگران تمییز داده شده و احترام پلیس محفوظ بماند.هرکس به چیزی اعتراض داشت بتواند اعتراض خود را ابراز کند بدون اینکه ضد دین و ضد انقلاب و خارجی نامیده شود.
هر کس در هر پست و مقامی بتواند مادامی که کارش درست است احساس امنیت کند نه اینکه اگر حرفی برخلاف نظر جناح حاکم جامعه زد و لو درست از کارش برکنار شود.
اینکه هر کس بتواند عقیده خود را ابراز کند و بخاطر برخورداری از برخی امکانات یا استخدام و....متوسل به ریا و حضور در مکانهای مذهبی و... نشود و بقول شاعر اهل بیت کلامی زنجانی کسی نباشد که در طول هفته دو رکعت نماز نمی خواند ولی در صف اول نماز جمعه می نشیند!
قیلمیر ایکی رکعت نمازین هفته به هفته جمعه نمازیندا دایانیب اول صفده!
و.....
و چقدر زیبا فرموده اندامام(ره)در کتاب چهل حدیث:
گناهی که انسان را پشیمان سازد بهتر از عبادتی است که وی را مغرور سازد.آیا هنوز هم امید من به معجزه خاک مانده است؟
رفته ای اینک اما
باز بر می گردی؟
چه تمنای محال!
خنده ام می گیرد.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
پیامبر اسلام می فرمایند: "یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است."
و در حدیث دیگری یک ساعت تفکر را از عبادت یک شب بهتر و در حدیث دیگری از عبادت یک سال و در حدیث دیگر بهتر از عبادت هزار سال ذکر دانسته است .
با این وجود چراکمتر کسی بدنبال تفکر است
ما دوست داریم یا رییس باشیم یا مرئوس اگر دوست داریم که رئیس باشیم بخاطر این است که دوست داریم تمام کارهایمان را کس دیگری برایمان دیکته کند تا ما نیاز به تفکر نداشته باشیم خیلی از ماها حتی حاضریم از صبح تا شب بیل و کلنگ بزنیم و دمی تفکر نکنیم
اگر دوست داریم که رئیس باشیم بخاطر این است کس دیگری نباشد تا از ما سوال و جواب کند و ما هر کاری که دلمان خواست بکنیم
به نظر شما اساسی ترین آسیب ها و موانع تفکر در ایران کدامند.لینک منبع
از رنجی که می بریم
نظریه ها در قفس
به نظر می رسد ما تنها با یک مانع خاص روبه رو نیستیم بلکه موانع متعددی وجود دارند که بعضی از آنها را برمی شماریم.
یکی از مهمترین موانع از آن شمار فقدان تحمل نقد و انتقاد از سوی دیگران است.تفکر مآلاً در دل خود نقد کردن را دارد. در حقیقت نمی توان قائل به امر تفکر بود، بدون آن که نقدپذیر باشیم. تفکر مانند پرنده است. یا باید او را در قفس نگاه داشت یا در صورتی که اجازه پرواز صادر شد، دیگر نمی توان جهت پرواز آن را از پیش و دقیقاً مشخص نمود.
همچنین گاه در کشور ما اظهارنظر خصوصاً درباره آرا و افکار جا افتاده دشوار است. برای مثال اگر کسی بخواهد فیلسوف بزرگی چون ملاصدرا را به صورت جدی نقد بکند، تاوان سنگینی پس خواهد داد در حالی که در تفکر ناگزیر از نقد هستیم.
دیگر این که نباید تفکر را در تمام زمینه ها دینی دانست. برخی از اندیشمندان وحشت دارند که اگر نظرات خود را آزادانه بیان کنند به بی دینی یا کم دینی متهم شوند حتی اگر خود افرادی دیندار باشند. در موارد زیادی تفکراتی خاص با دین لازم و ملزوم شناخته می شوند (مثلاً همانطور که گفتم گاهی فلسفه ملاصدرا عین دین شناخته می شود) مسئله عینی سیاست زدگی در عرصه تفکر است. این خطر وجود دارد که اگر افکار جدیدی را ارائه دهید به پیروی از یک خط سیاسی خاص متهم شوید. این دو موضوع باعث گونه ای خود سانسوری نزد متفکرین شده است.
چه بسا در حالت عادی تفکر برای ما ملال آور باشد. باعث آزار می شود و زندگی عادی را سلب می کند. این همان مشکلی بود که مردم آتن با سقراط داشتند و در نهایت او را اعدام کردند چرا که سقراط در کوچه و خیابان، وقت و بی وقت برای ایشان ایجاد مسئله می کرد. مردم آتن تاب پرسش و تفکر را نداشتند پس به این بهانه که او جوانان ما را فاسد می کند وی را محکوم به نوشیدن شوکران کردند. شوکران انتقام پرسش بود؛ چرا که در شرایط عادی زندگی اصل بر عدم تفکر است. تفکر زمانی زاده می شود که شخص احساس کند همه زندگی و حیات، به جا آوردن امور روزمره نیست. در اینجا فرد به سمت پرسش کشیده می شود که از کجا آمده ام. پریشان می شود که آمدنم بهر چه بود و بی قرار می گردد که به کجا می روم. در این لحظه حیات ثانوی انسان آغاز می شود
ابن عربی نشانه ای برای تفکر قائل است. براساس نظر او نشانه تفکر رسیدن به بطلان و دیدن آتش است. او از آیات قرآن چنین استنباط می کندکه اهل تفکر ابتدا می فهمند که جهان باطل و بی اساس نیست و در خود حقیقتی دارد آنگاه سر از آتش درمی آورند و از آن پرواز می کنند.
شاید جهنم تجسم بطلان باشد. ما در زندگی دنیوی بیهوده گذرانی و یا همان سوختن را می بینیم. این می تواند دیدار ما با دوزخ باشد. تجربه ای جهنمی.
پیروان هر نظام فکری مایلند از هر تفکری یک نوع صف آرایی غیرقابل نفوذ درست کنند. در ایران نیز این مشکل وجود دارد.
اگر کسی در مورد ملاصدرا نقادی کند احتمال دارد در مظان اتهام قرار گیرد، که چرا نسبت به بزرگان جسارت می کند. زمانی ملاصدرا به خاطر نقادی تکفیر می شد. رسم عجیبی دارد روزگار که حال منتقدان او را تکفیر می کنند.