چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
جلسه ای بود و چندین سخنران دعوت شده بودند برای سخنرانی
یکی از اینها استاد دانشگاهی است پرآوازه و مشهور.... آخرای سخنرانی این استاد چون وقتش تمام شده بود سخنران بعدی یکی دوبار با اشاره و پیام بهش فهماند که وقتتان تمام شده و مطالب را جمع و جور کنید و ایشان زیاد توجهی نمی کردند و بالاخره سخنرانی اش تمام شد.
بعدا" یکی از بادمجان دور قاب چینها گفت که استاد ما بهش گفتیم که شما کیستید و ...؟ولی باز هم ایشان جسارت کرده و به شما اتمام وقت را گوشزد کردند!
استاد که واقعا" از این کار سخنران بعدی ناراحت و گله مند بود گفت:اجازه دهید جواب این برادرمان را با یک مثال بدهم.
بعضی وقتها که صف دستشویی زیاد شلوغ باشد اکثر نفرات در می زنند و عجله خود را نشان می دهند و گاهی پاهای خود را به نشانه عجله بر زمین می زنند ولی گاها"در بین این نفرات کسی یافت می شود که زیاده از حد عجله دارد و علاوه بر اینکه تندتند راه می رود و پاهایش را برزمین می زند هر از چندی یک بادی هم از شکمش خارج می شود و نمی تواند جلوش را بگیرد.کاراین برادرمان همانکارآن شخص است!!!
البته آن شخص محترم چیزی نگفت و بقیه خندیدند و استاد را با این کارشان و به خیال خودشان جواب دندان شکنش تحسین کردند!
ولی من نه تنها نخندیدم از زورگویی و پررویی استاد بدم آمد و هر چه دید مثبت بهش داشتم همه یک جا پرید وشعر ابتدای متن به نظرم آمد.
استاد بزرگوار و محترم:گیرم که خیلی باسوادی و سخنرانیت هم حرف ندارد ولی اینها همه برای خودت است.
پیش من کسی عزیز و ارزشمند است که برای بقیه ارزش قائل باشدو لاغیر!
چیزی که در مملکت ما زیاد است حرف است که یا قابلیت اجرا ندارند و یا کسی نیست که اجرایش بکند.
روزی یکی از اساتید کویرشناسی چنان با آب و تاب از ارزش و اهمیت کویر می گفت که فکر کردم از همان فردا به فکر استفاده از آن خواهیم بود واز حالت تک محصولی بیرون خواهیم آمد لابدکارشناسان معدن و کشاورزی و صنایع دستی و ... هم سخنرانی بکنند همین طور فکر خواهم کردولی در نتیجه باز ما هستیم و نفت آنهم تا کی خدا می داند!
به عمل کاربرآید به سخندانی نیست!