دکتر محمود سریعالقلم *
چه اتفاقی میافتد وقتی یک فرد غیرمتخصص و بیتجربه بر مصدر کار و سمتی قرار میگیرد؟ حتی با یک نگاه عمومی، میتوان پیامدهای زیر را تصور کرد:
1- وارونه جلوه دادن واقعیتها
2- نمایش، ظاهرسازی و دروغهای پیدرپی
3- به هدر رفتن منابع و سرمایه
4- بهرهبرداری ماهرانه از سنت و صنعت چاپلوسی برای حفظ سمت
5- سقوط کارآمدی در کار و مجموعه سازمانی
6- به حاشیه راندن افراد متخصص و مجرب در مجموعه سازمانی
7- جایگزینی تبلیغات و هیاهو با مدیریت عقلانیت
8- بهکارگیری زیرمجموعه بیتجربه و ناکارآمد
9- خلاقیت مخرب برای تداوم مدیریت
10- لذت مخفی شده از امکانات مالی و غیرمالی گسترده
از آنجا که بشر هر فکر و هر کاری را میتواند هنرمندانه و حتی معقول توجیه کند، اجرا و پیامدهای دهگانه فوق به راحتی قابل تصور است. معمولا افراد توانا که در چارچوب اصولی مستحکم کار و زندگی میکنند، تبلیغ نمیکنند چون نیازی به تبلیغ ندارند. اتومبیل پیکان را با بنز مقایسه کنید. شرکت و کارخانه بنز معمولا فقط شرایط خرید اتومبیل خود را تبلیغ میکند و نیازی به تبلیغ کیفیت و استحکام فرآورده خود ندارد. این در حالی است که اتومبیل پیکان تا آخرین روزهای عمر خود همیشه در حال دفاع کردن و اثبات خود بود تا شاید مورد توجه قرار گیرد. پس از گذشت نیم قرن از فعالیت صنعتی و اقتصادی عالینسبها و خسروشاهیها، هنوز در محافل تخصصی از بلنداندیشی و مهارت این کارآفرینان تمجید میشود. در گذشته وقتی شخصی به سمت ریاست دانشگاه یا دانشکده یا بانک و موسسهای انتصاب میشد همه از دقت و شایستگی سخن میگفتند؛ اما عموما هماکنون از انتصابها تعجب نمیکنند، بلکه شوکه میشوند ...
اعتماد به نفس، شأن میآورد؛ زیرا کار و تولید و خلاقیت خود تبلیغ است و نیازی به بیان آن نیست. از آنجا که بسیاری از مدیران کشور ما به صورت تصادفی و عموما نه بر اساس شایستگی بلکه به واسطه ارتباطات در جایگاه خود قرار گرفتهاند، مرتب در حال تبلیغ و تحقق امور کوتاهمدت هستند که جنبه نمایشی و ظاهری آن بیشتر باشد.
لینک مطلب در سایت روزنامه دنیای اقتصاد