جان مولا حرف حق را گوش کن شمع بیت المال را خاموش کن
این تجمل ها که بر خوان شماست زنگ مرگ و قاتل جان شماست
می سزد کز خشم حق پروا کنیم در مسیر چشم حق پروا کنیم
این دو روز عمر مولایی شویم مرغ اما مرغ دریایی شویم
مرغ دریایی به دریا می رود موج برخیزد به بالا می رود
آسمان را نورباران می کند خاک را غرق بهاران می کند
لیک مرغ خانگی در خانه است روز و شب در بند مشتی دانه است
تا به کی در بند آب و دانه ای غافل از قصاب و صاحب خانه ای
شیعه یعنی وعده ای با نان جو کشت صد آیینه تا فصل درو
ساقی امشب باده از بالا بریز باده از خم خانه مولا بریز
باده ای بیرنگ و آتشگون بده زانکه دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من می چکد نام تو از لبهای من
محو کن در باده ات جام مرا کربلایی کن سرانجام مرا
یا علی درویش و صوفی نیستم فاش می گویم که کوفی نیستم
لیک می دانم که جز دندان تو هیچ دندان لب نزد بر نان جو
یا علی لعل عقیقی جز تو نیست هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست
لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین
خیل درویشان دکان آراستند کام خود را تحت نامت خواستند
خلق را در اشتباه انداختند یوسف مارا به چاه انداختند
کیستند اینان رفیق نیمه راه وقت جانبازی به کنج خانقاه
فصل جنگ آمد تماشاگر شدند صلح آمد لاله پرپر شدند
دل به کشکول و تبرزین بسته اند بهر قتلت تیغ زرین بسته اند
موجها از بس تلاطم کرده اند راه اقیانوس را گم گرده اند
موجها را می شناسی مو به مو شرحی از زلف پریشانت بگو
باز کن دیباچه توحید را تا بجوید ذره ای خورشید را
یا علی بار دگر اعجاز کن مشتهای کوفیان را باز کن
باز کن چشمان ناز آلوده را بنگر این چشم نیازآلوده را
باز گو شعب ابیطالب کجاست آن بیابان عطش غالب کجاست
تا ز جور پیروان بوالحکم سنک طاقت را ببندم بر شکم
تشنگی در ساغرم لبریز شد زخم تنهایی فساد انگیز شد
آتشی انداخت در جان و تنم کاین چنین بر آب و آتش می زنم
تاول ماسور را مرحم کجاست مرحم زخم بن آدم کجاست
مرهم ما جز تولای تو نیست یوسفی اما زلیخای تو کیست
شاهد اقبال در آغوش کیست کیسه نان و رطب بر دوش کیست
کیست آن کس کز علی یادی کند بر یتیمان من امدادی کند
دست گیرد کودکان درد را گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد شیوه رندی و شب گردی چه شد
بنده گی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست
کوزه را پر کن ز آب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت
حرف حق را از محقق گوش کن وز لب قرآن ناطق گوش کن
بعد از آن بشنو ز نظم و امرکم تا شوی آگاه بر اسرار خم
خم ترا سرشار مستی می کند بی نیاز از هر چه هستی می کند
هر چه هستی جان مولا مرد باش گر قلندر نیستی شبگرد باش
ای خروس بی محل سیر کن در کوچه های بی کسی دور کن از بیکسان دلواپسی
ای خروس بی محل آواز کن چشم خود بربند و بالی باز کن
شد زمین لبریز مسکین و یتیم ما گرفتار کدامین هیأتیم
با یتیمان چاره " لا تَقهَر" بود پاسخ سائل "ولا تَنهُر" بود
دست بردار از تکبر وز خطا شیعه یعنی جود و احسان و عطا
باده "مِما رَزُقناهُم" بنوش "یُنفِقون" بنیوش و در انفاق کوش
هم بنوش و هم بنوشان زین سبو "لَن تَنالوا البر حتی تُنفِقوا"
یا علی امروز تنها مانده ایم در هجوم اهرمانها مانده ایم
یاعلی شام غریبان را ببین مردم سر در گریبان را ببین
گردش گردونه را بر هم بزن زخمهای کهنه را مرهم بزن
مشکها در راه، سنگین می روند اشکها از دیده رنگین می روند
مشکهای خسته را بر دوش گیر اشکها را گرم در آغوش گیر
حیدرا یک جلوه محتاج تواَم دار برپا کن که حلاج تواَم
جلوه ای کن تا که موسایی کنم یا به رقص آیم مسیحایی کنم
یک دو گام از خویشتن بیرون زنم گام دیگربرسر گردون زنم
گام بردارم ولی بایاد تو سر نهم بر دامن اولاد تو
شیعه یعنی شرح منظوم طلب از حجاز و کوفه تا شام حلب
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صدساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی عدل و احسان و وقار شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
از عدالت گر تو میخواهی دلیل یاد کن از آتش و دست عقیل
جان مولا حرف حق را گوش کن شمع بیت المال را خاموش کن
این تجمل ها که بر خوان شماست زنگ مرگ و قاتل جان شماست
می سزد کز خشم حق پروا کنیم در مسیر چشم حق پروا کنیم
این دو روز عمر مولایی شویم مرغ اما مرغ دریایی شویم
مرغ دریایی به دریا می رود موج برخیزد به بالا می رود
آسمان را نورباران می کند خاک را غرق بهاران می کند
لیک مرغ خانگی در خانه است روز و شب در بند مشتی دانه است
تا به کی در بند آب و دانه ای غافل از قصاب و صاحب خانه ای
شیعه یعنی وعده ای با نان جو کشت صد آیینه تا فصل درو
شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر بین نان خشک خود با یک اسیر
چیست حاصل زین همه سیر و سلوک پا و تاول و چهره و چین و چروک
سالها صورت ز صورت بافتیم تا ز صورت ها کدورت یافتیم
یک نفر بر قامتی رعنا نبود یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود
گرچه قرآن را مرتب خوانده ایم از قلم نقش مرکب خوانده ایم
سوره ها خواندیم بی وقف و سکون کس نشد واقف به سر "یَسطرون"
سر حق مسطور ماند و در کتاب عالمان علم صورت در حجاب
ای برادر عالمان بی عمل همچو زنبورند لیکن بی عسل
علمها مصروف هیچ و پو چ شد جان من برخیز وقت کوچ شد
از نفوذ نفس خود امداد گیر سیر معنا را ز مجنون یادگیر
ای خوش آن جهلی که لیلایی شوی هر نفس لاگوی الایی شوی
تا به کی در لفظ مانی همچو من سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن
همچو یحیی گر نهی در سر طبق می شود عریان به چشمت سر حق
شیعه یعنی عشقبازی با خدا یک نیستان تکنوازی با خدا
شیعه یعنی هفت خطی در جنون شیعه طوفان می کند در کاف و نون
شیعه یعنی تندر آتش فروز شیعه یعنی زاهد شب شیر روز
شیعیه یعنی شیر یعنی شیر مرد شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد
شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف
شیعه یعنی سابقون السابقون شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون
شیعه باید آبها را گِل کند خط سوم را به خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولیاست کربلا بارزترین منظور ماست
شیعه یعنی بازتاب آسمان بر سر نی جلوه رنگین کمان
یا حسین پرچم زلفت رها در باد شد وز شمیمش کربلا ایجاد شد
آنچه شرح حال خویشان تو بود تاب گیسوی پریشان تو بود
می سزد نی نکته پردازی کند در نیستان آتش اندازی کند
صبر کن نی از نفس افتاده است ناله بر دوش جرس افتاده است
کاروان بی میر و بی پشت و پناه در غل و زنجیر می افتد به راه
می رود منزل به منزل در کویر تا بگوید سر بیعت با غدیر
شیعه یعنی انتزاج نار و نور شیعه یعنی رأس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اضطراب شیعه یعنی تشنگی در شط آب
شیعه یعنی دعبل چشم انتظار می کشد بر دوش خود چهل سال دار
شیعه باید همچو اشعار کمیت سر نهد برخاک پای اهل بیت
یاکه فرزق وار در پیش هشام ترک جان گوید به تصدیق امام
مادر موسی که خود اهل بلاست جرعه نوش از باده جام بلاست
در تب پژوانگ بانگ الرحیل می نهد فرزند بر دامان نیل
نیل هم خود شیعه مولای ماست اکبر اوییم و او لیلای ماست
این سخن کوتاه کردم والسلام
این نماز و روزه و حج و زکات
بی ولایت چیست غیر منکرات
جز ولایت وادی ایمن کجاست
ایمنی از شر اهریمن کجاست
در ولای مرتضی مومن شوید
کز عذاب قهر حق ایمن شوید
گفت احمد با علی بیعت کنید
یا که در دین خدا بدعت کنید
در ولای مرتضی کافر شدید
یا که از مولا مسلمان تر شدید
از چه روی چون کوفیان بی ولی
خرده می گیرید بر کار علی
با علی در بدر بودن شرط نیست
ای برادر نهروان در پیش روست
یا علی امشب تنور آماده کن
امتت را امتحانی ساده کن
تا شود معلوم خاص الخاص کیست
در دل دریای خون خواص کیست
--------
بیا مهدی ولی با ذوالفقارت
که گردن ها بود در انتظارت
ولی ظاهر و باطن کجایی؟
نقاب از چهره خود کی می گشایی؟
بیا موعود هنگام قیام است
جهان مجروح یک جو التیام است
زمان لبریز شوق و انتظار است
زمین بر رجعتت امیدوار است
بیا امشب شب قدر است ما را
علمدار تو در صدر است ما را
قسم در انشقاق فرق منشق
زمین خالی مباد از حجت حق
خمینی حجت حق در زمین بود
امین دین ختم المرسلین بود
خمینی رفت فرزندش علی هست
خدا را شکر بر امت ولی هست
-----------
آنان که به غرب می شتابند
خائن به امام و انقلابند
ای آنکه به غرب می گریزی
با غرب چگونه می ستیزی
ای بی خبر از سیاست و دین
بس کن، سر جای خویش بنشین
ای تیر و کمان به کف گرفته
مولای مرا هدف گرفته
ای خون به دل امام کرده
در نفی ولی قیام کرده
ای عمر گران به باد داده
دل در کف قوم عاد داده
آیا خبر از معاد داری ؟
اینک دشمن زبان دراز آمد
زان راه که رفته بود باز آمد
او افعی زخم خورده را ماند
دندان به هم فشرده را ماند
باز آمد تا ز ما عنان گیرد
مگذاریمش دوباره جان گیرد
باز آمد و فتنه زیر سر دارد
غافل که خلیل ما تبر دارد
غافل که بسیج را هلاکی نیست
از جبهه و بوق جنگ باکی نیست
ما منتظریم تا محرم گردد
هنگامه ی امتحان فراهم گردد
ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما
یک مو ز سر علی اگر کم گردد
--------------
مسلمان نمایان تکنوکرات
رهاوردتان چیست جز منکرات
شما گر نماینده ی مردمید
چرا مات و مبهوت و سر در گمید
شما یی که دین را به نان می دهید
کجا در ره عشق جان می دهید
نمایندگانی که از این امتند
خداباور و تشنه ی خدمتند
اگر خشم دینی ملایم شود
براین سرزمین غرب حاکم شود
الا ای عارفان بی معارف
جهالت پیشگان شبه عارف
اگر فرهنگتان فرهنگ دین است
چرا آهنگتان کفر آفرین است
شما گر پیرو خط امامید
چرا دلبسته ی میز و مقامید؟
شعر از مرحوم محمدرضا آقاسی- ره