یکی دوسال قبل بود . تاکسی های خیلی از مسیرها جلو ماشین خود دو نفر سوار می کردند.و من خود در این روز نفر دومی بودم که سوار جلو ماشین شدم.یکبار در را بستم ولی احساس کردم خوب بسته نشد دوباره در را باز کردم و بستم.(البته نه اینکه خیلی محکم در را ببندم).
راننده گفت: شاید چون شما می دانید که من به دوباره بستن در حساسیت دارم این کار را انجام دادید!!!؟
گفتم:احساس کردم در خوب بسته نشده بود.
گفت: نه بسته شده بود.
گفتم:نمی دانستم ولی یک بار باز و بسته کردن اضافی در بهتر از این است که مسافرتان بیفتد و هم خود او و هم شما را گرفتار و بدبخت کند.
گفت: نه برای من مشکلی پیش نمی آید بیمه برای این روزهاست دیگه پولش را می دهد!!!!؟
او این حرف را زد و من
سالهاست که در گوش خود آرام آرام
گفتن این حرف او تکرارکنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم که چرا؟
من با هیچ منطقی جوابی برای این شخص نداشتم!
و چند روز قبل یکی از بچه ها تعریف می کرد که راننده تریلی در طی یک تصادف با دو سه ماشین سه چهار نفر را کشته بود در حالی که می توانست به بهای آسیب دیدن جزئی ماشین خود جان آنها را نجات دهد ولی می گفت من چرا خود را به خطر بیندازم بیمه دیه شان را می دهد!!!!
نمی گویم عمل این افراد را با ایثار و از جان گذشتگی شهدا و جانبازان و ... مقایسه کنیم ولی می گویم مفهوم شعر: بنی آدم اعضای یکدیگرند ........ چه شده است.؟
این ملت چه شان شده است؟
ای کاش اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم. ای کاش!!!