سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلها را روى آوردن و روى برگرداندنى است اگر دل روى آرد آن را به مستحبات وادارید ، و اگر روى برگرداند ، بر انجام واجبهاش بسنده دارید . [نهج البلاغه]
روزی تو خواهی آمد
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سهمیه طناب

مرتضی پسر ساده و خوش قلبی بود و در ایام نوروز که من و چندتا از بچه های دیگر در مرخصی بودیم به گردان آمده بود لذابه کاظم و بابک که باهم هم اتاقی بودیم اعتماد کرده بود.

بابک و کاظم از مرتضی پرسیده بودند :آیا سهمیه طناب خود را گرفته ای یا نه؟

 

-         نه  سهمیه طناب چیست؟

-         خیلی بدرد می خورد از جمله پس از شستن لباسها می توانی ازش آویزان کنی و ...!

-         یک تقاضای دریافت سهمیه طناب بنویس و پیش سرکار استوار(بابک)ببر.

بابک استواریکم وظیفه بود و کاظم ستواندوم وظیفه  ولی چون در نیروی انتظامی لباس وظیفه با کادر یکی است  لذا به سادگی وظیفه را از کادر نمی توانی تشخیص دهی.

-         بابک تقاضانامه را به کاظم ارجاع می دهد و کاظم زیر برگه می نویسد : به نامبرده بیست متر طناب داده شود.دوباره ارجاع به بابک.

-         بابک:فعلا" نداریم باید منتظر باشی!و ارجاع به کاظم

-         کاظم:این حقش است و باید به وی داده شود و .... بهش گفته اند که پیش هر کدام رفتی پا بچسبان و احترام نظامی و .....

لازم به ذکر است که سهمیه طناب را به سربازان تازه وارد می گویند یعنی تو که هنوز دو سال از خدمت سربازی ات مانده به چه امیدی زنده هستی  یک متر طناب بگیر و خود را حلق آویز کن !

و مرتضی بعد از چند روز فهمیده بود که اینها در این چند روز او را در گردان انگشت نما کرده اند و خیلی ناراحت بود و کاری هم نمی توانست بکند.تا اینکه آن روز

کاظم به برنامه صبحگاهی نمی رفت و می گفت که من نفر عقیدتی هستم و تا اتمام صبحگاه می خوابید و از من هم می خواست که نروم ولی من دوست نداشتم که بین من و بچه های دیگر فرقی باشد لذا می رفتم

مرتضی یادش نبود که نوبت گرفتن صبحانه اوست لذا با چند دقیقه تاخیر آمد و کاظم که او را تازه وارد می دید هوس کرد که بهش گیر دهد و معذرت خواهی مرتضی را نپذیرفت و کلمات نا خوشایندی بهش زد.

من که روی تخت خود نشسته بودم یک لحظه دیدم که کاظم روی تخت من افتاد نگاه کردم دیدم مرتضی کاملا" بر افروخته و ناراحت یک سیلی جانداری در گوشش نواخته بود کاظم پا شد و گفت:آقای محترم! و مرتضی باز از ایشان پذیرایی مختصری کرد و گفت هر چه من احترامش را نگاه می دارم ایشان جری تر می شود و کاظم بعد ازآن ماجرا کاملا" گرفته بود و از من نیز شاکی بود که شما می توانستید جلو مرتضی را بگیرید و نگرفتید. بنده نیز چون دل خوشی از ایشان نداشتم و پس از شنیدن ماجرای مسخره مرتضی دیگر از چشمم افتاده بود گفتم: روزی که اذیتش می کردید لابد فکر اینجاش را هم کرده بودید چون با شناختی که در این مدت از ایشان پیدا کرده بودم اصلا" دل خوشی از ایشان نداشتم چون از طرفی پیش نماز گردان بود و ظاهری بسیار فریبنده به خود گرفته بود و چون به خلوت می روند کار دیگر می کنند نه اینکه اهل خلاف و ... باشد لااقل از ایشان انتظار بیشتری می رفت. و اما توضیحات بیشتر

 

دوره آموزشی خدمت سریازی ام تمام شد با اینکه دلم می خواست که موقع تقسیم به تبریز یا ارومیه بیفتم مرا به گردان کربلا اختصاص دادند.با شنیدن کلمه کربلا گفتم : یا امام حسین آمدم . از بچه های دیگر پرسیدم گردان کربلا کجاست گفتند از دروازه مهاباد حدود 20 دقیقه فاصله دارد.

گفتم: ازاینجا تا مهاباد که دو ساعت راه است و از آنجا تا دروازه و بعدش 20 دقیقه !

گفتند: نه دروازه مهاباد اسم میدانی در ارومیه است.

همینکه به کربلا رسیدم فرمانده گردان زیر برگه ام نوشت:به دایره مبارزه با‌قاچاق اختصاص داده شود

داشتم امیدوارم می شدم که قدم به قدم به شهادت نزدیک می شدم چون باب شهادت هنوز در این گردانهای عملیاتی باز بود ولی این رویا ها دیری نپایید.

چون در همان روزهای اول یکی از هم اتاقی هایم به نام کاظم که خدمت سربازی اش در حال اتمام بود مرا به جای خودش به عقیدتی معرفی کرده بود ولی با رفتن من به عقیدتی موافقت نمی شد.بعد از سه ماه بالاخره با رفتن من به عقیدتی موافقت شد.

نوبت مرخصی عید بود رئیس و معاون و کاظم و من.

من چون تازه کار بودم گفتند فعلا" بود و نبود تو زیاد مهم نیست و چون زمان مرخصی ات فرا رسیده پس شما می توانی بری و بعد از 13 برگردی.

معاون که بومی بود و هر وقت که دلش می خواست می تونست به خانه اش سربزند

و حالا کاظم و رئیس.

کاظم بیش ازدو ماه از خدمت سربازی اش نمانده بود و تازه از مرخصی برگشته بود لذا یا نیمه اول تعطیلات را می رفت و پس ازپنج یا شش  روز بر می گشت تا رئیس نیمه دوم را برود و یا نیمه دوم را می رفت و تا پایان دوره بیست روزی می توانست در مرخصی باشد لذا گزینه دوم را انتخاب کرد.

ما که رفتیم و بعد از سیزده برگشتیم و با بچه هاروبوسی و تبریک عید . ولی کاظم ظاهرا" از ما دلگیر بود و کلی بد و بیراه پشت سر ما نثارمان کرده بودچون نیمه دوم وضعیت اضطراری پیش آمده بود و نتوانسته بود به مرخصی برود و قرار شده بود که بعد از اتمام تعطیلات به مرخصی برود لذا نه تنها از من بلکه از همه مان شاکی بود ولی من کاره ای نبودم لذا تقصیری هم نداشتم.

و تا آن روز دوستش داشتم و پشت سرش نماز می خواندم چون پیش نماز گردان بود.

و در این ایام نفر جدیدی به نام مرتضی آمده بود که باهاش آشنا شدم.و بعدا" فهمیدم که در این ایام همین آقا کاظم  با بابک چقدر سرکارش گذاشته اند و اذیتش کرده اند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( پنج شنبه 86/8/17 :: ساعت 8:45 صبح )
»» شخصیت 84میلیونی

تا بحال فکر کرده اید که پیش دیگران چقدر ارزش دارید؟

بنده بر حسب اتفاق متوجه شدم که پیش یک نفر بیش از 84 میلیون ارزش د ارم!

سعی خواهم کرد تا بدانم پیش دیگران چقدر ارزش دارم.
خانم و بچه اش در کناری نشسته بودند و می خواستیم بعد از سه چهار ماه از خرید خانه آن را تحویل بگیریم قولنامه را امضا کرده و کار را تمام کنیم از طرفی می گفت من زیاد علاقه ای به دیدن صاحب بنگاه ندارم لذا به صورت خودمانی تحویل و تحول را انجام دهیم و ما قبول کردیم.

قبلا" گفته بود که یک هودی دارم که اگر خواستید آن را بردارید و گر نه من بازش کنم . گفتیم هر طور که راحتید گفت آنرا شصت تومان خریده ام و بیش از تنها دو سه بار استفاده نکرده ام و با دو تا کابینت کوچک شما برایم صدهزار تومان حساب کنید.

عرض کردم صدهزارتومان  از قیمت نوشان هم بیشتر است .گفتیم اگر به کمتر از آن راضی نیستید باز کنید و برای خودتان بردارید.

برای تحویل هم سه ماه فرصت خواست با اینکه خانه ای که ما در آن مستاجر بودیم فقط دو ماه از زمانش باقی بود باز قبول کردیم تا زیاد به زحمت نیفتد .

بالاخره روز تحویل خانه فرا رسید هنوز هود و کابینت که عبارت از کابینت زیر روشویی و یکی دیگر هم اندازه آن باز نکرده بود.مدام می گفت حیف است که بازشان کنم من راضی نمی شوم که بخاطر ده هزار تومان آنرا بازکنم.البته هنوز هم متوجه نشدم که منظورش از ده هزار تومان چیست؟

از من پرسید نظر شما چیست؟

می خواستم عرض کنم : با اینکه نیازی به آنها ندارم ولی برای اینکه شما خاطره خوشی از ما داشته باشید مشکلی نیست.

شروع کردم: می دانید و خودتان مدام می گفتید که در این طبقه که طبقه آخر است نیازی به هود نیست و بنا بر ادعایتان در مدت سه سال دو سه بار بیشتر از آن استفاده نکرده اید بنابراین همانطور که شما نیازی به آن نداشتید ما نیز نداریم ولی با این حال......

ناگهان برداشت و خودکارو قولنامه را پرت کرد .تو خیلی آدم بی شخصیتی هستی اگر من تو را این طور می شناختم آپارتمان را به صد میلیون هم به تو نمی فروختم واصلا" من همین الان آنها را باز می کنم و ... .....

پا شده و راه افتادم و عرض کردم اولا"شما اجازه ندادید که من چه می گویم ولی مشکلی نیست من امروز فرصت زیادی ندارم و داشتم می رفتم باشگاه  پس خودتان با بنگاه قرار بگذارید تا من خدمتتان برسم .

ماه رمضان بود و لبهایم به صورت بی سابقه ای خشک شده بودند دیگر حتی زبانم هم آبی برای خیس کردنشان نداشت از پله ها پایین آمدم که از پشت خودش را به ما رساند معلوم بود که خانمش بهش توپیده بود.

به برادرم گفتم : من نه حوصله صحبت و نه وقتش را دارم خودت هر طور که خواستی امروز یا فردا آپارتمان را تحویل بگیر و ایشان صبورتر از من به حرفهایش گوش می کرد .می خواستم آنجا را ترک کنم که نگذاشت و التماس می کرد که ببخشید و ....

عرض کردم: امام علی (ع) می فرمایند: هیچ وقت کاری نکن که بعدش مجبور به عذر خواهی شوی.

گفت: دست خودم نیست اعصابم درست نیست و بعضی وقتها قاطی می کنم و بعدش عمری پشیمان می شوم.

 

بعدا" از برادرم شنیدم که موقع تحویل متوجه شده بود که قفل ورودی در خراب است و اصلا" در باز نمی شود لذا مجبور شده بود که قفل سلز بیاورد و قفل نو بیندازد و خلاصه ده هزارتومان هم به خرج افتاده بود.و شاید منظورش از همان ده هزار تومانی که ورد زبانش بود همان بوده است!

ولی من بعد از این ماجرا متوجه شدم که پیش ایشان بیش از 84 میلیون تومان ارزش دارم!

توضیحات کامل را در ادامه مطلب قرار داده ام

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( یکشنبه 86/8/13 :: ساعت 9:0 عصر )


»» این دو روز عمر را در یابیم

اگر زندگی یک پرتقال در دستتان نهاد، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید
 

مهم نیست چند بهار در کنار هم زندگی کنیم باور کنید مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است در پایان زندگی خیلی از ما خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم ای کاش با خاطره ها زندگی نمیکردیم

هروقت که دل کسی را شکستی روی دیوار میخی بکوب تا ببینی که چقدر دل شکستی
هروقت که دلشان را بدست آوردی میخی را از روی دیوار بکن تا ببینی که چقدر دل بدست آوردی اما چه فایده که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند

دوست داشتن درست مثل ایستادن در سیمان خیس می ماند که هر چه بیشتر توش بمانی سخت تر جدا میشی، و اگر هم بتوانی ازش بیرون بیایی حتما رد پایت باقی می ماند.

باور کنید ، نیروی آدمی ، بی کران است.

باور کنید ،هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست
باور کنید ،که از عشق آفریده شده اید ، پس عشق را بیافرینید.
باور کنید ،خورشید به خاطر شما ، طلوع می کند.
باور کنید ،خدا هیچگاه از بندگانش ناامید نمی شود ولی بندگان او چرا!
باور کنید ، لایق بودن هستید.
باور کنید ، که اکنون مهم ترین لحظه است.
باور کنید ، که روح شما قدرت صعود به ماوراء را دارد.
باور کنید ، که شما هم می توانید
و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید تا زندگی ، شما را باور کند!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( چهارشنبه 86/8/9 :: ساعت 8:42 صبح )
»» آخرین وصایای امام علی (ع)

با عرض تسلیت بمناسبت ایام شهادت مولا امیرمومنان حضرت علی (ع)

آخرین وصایای امام علی(ع):

«شما را به تقوى و ترس از خدا سفارش می‌کنم و این که دنیا را نطلبید، اگرچه‏ دنیا شما را بخواهد. و به خاطر آنچه از (زخارف دنیا) از دست شما رفته است، تأسف نخورید، و سخن راست و حق بگوئید، و براى پاداش (آخرت) کار کنید، و دشمن ستمگر باشید و یاور ستمدیده.
شما و همه‌ی فرزندانم و خانواده‌ام را و هر کسی که این نامه‌ی من به او خواهد ‌رسید را به تقوى و ترس از خدا و تنظیم امور زندگى و سازش میان خودتان سفارش می‌کنم، زیرا از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود «سازش‌دادن میان دو نفر، از تمام نماز و روزه‌ها (مستحبى) بهتر است.
درباره‌ی یتیمان از خدا بترسید و براى دهان آن‌ها نوبت قرار ندهید (که گاهى سیر و گاهى گرسنه باشند)، و مبادا در اثر بى‌توجهى نزد شما ضایع شوند.
درباره‌ی همسایگان از خدا بترسید که آن‌ها مورد وصیت پیغمبرتان هستند و آن‌حضرت درباره‌ی آنان همواره سفارش می‌کرد؛ آن قدر که ما گمان کردیم آن‌ها هم (از همسایه) ارث خواهند برد.
از خدا درباره‌ی قرآن بترسید که دیگران با عمل به آن بر شما پیشى نگیرند.
درباره‌ی نماز از خدا بترسید که ستون دین شما است
و درباره‌ی خانه‌ی پروردگار از خدا بترسید و تا زنده هستید آن را خالى نگذارید که اگر خالى بماند، (از کیفر الهى) مهلت داده نم‌ی‌شوید.
از خدا درباره‌ی جهاد با مال و جان و زبانتان در راه خدا بترسید.
ملازم همبستگى و بخشش به یکدیگر باشید و از پشت‌کردن به هم و جدائى از هم دورى کنید.
امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید، و گرنه اشرارتان بر شما حکم‌رانى خواهند کرد و آن‌گاه شما خدا را براى دفع آن‌ها می‌خوانید، ولی او دعایتان را پاسخ نمی‌گوید.
اى فرزندان عبدالمطلب! مبادا به بهانه‌ی کشته شدن امیر المؤمنین، در خون‌هاى مردم فرو روید. بدانید که نباید به جای من، کسی جز قاتل من کشته شود. اگر من از دنیا رفتم، شما هم به جای آن، ضربه‌اى به او بزنید. مبادا او را مثله کنید.

ویژه نامه شهادت مولای متقیان 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( چهارشنبه 86/7/11 :: ساعت 12:29 عصر )
»» چرا خدا را شکر بگوییم؟

خدا را شکر می کنم که تمام شب صدای خرخر همسرم را می شنوم.

این یعنی او زنده است و سالم در کنار من خوابیده است.

خدا را شکر می کنم که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرف ها شاکی است.

این یعنی او در خانه است و در خیابان ها پرسه نمی زند.

خدا را شکر که مالیات می پردازم.

این یعنی شغل و درآمدی دارم.

خدا را شکر که باید ریخت و پاش های بعد از مهمانی را جمع کنم.

این یعنی در میان دوستانم بوده ام.

خدا را شکر می کنم که لباس هایم برایم کمی تنگ شده اند.

این یعنی غذایی برای خوردن دارم.

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.

این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.

این یعنی خانه ای دارم.

خدا را شکر می کنم که در جایی دور جای پارک پیدا کردم.

این یعنی  هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.

خدا را شکر که سر و صدای همسایه ها را می شنوم.

این یعنی می توانم بشنوم.

خدا را شکر که این همه شستنی و اوت کردنی دارم.

این یعنی من لباسی برای پوشیدن دارم.

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم.

این یعنی من هنوز زنده ام.

خدا را شکر گه گاهی اوقات بیمار می شوم.

این یعنی به یاد می آورم که اغلب اوقات سالم هستم.

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند.

این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.

 

پس هر کاری که فکرش را می کنید همش باید شکر خدا را به جا آورید.

برداشت از سایت :ایرال جنرال    نویسنده :زهره زاهدی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( یکشنبه 86/6/25 :: ساعت 1:39 عصر )
»» تبریک حلول ماه مهمانی خدا

فرازهایی از بیانات پیامبر اکرم (ص) در آستانه ماه مبارک رمضان

 ای مردم! 

ماه خدا همرا با برکت و رحمت و مغفرت به شما رو کرده است.                          

ماهی که نزد خداوند بهترین ماههاست روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعات. 

ماهی که شما به مهمانی خدا دعوت شده اید و خداوند شما را عزیز داشته است.            

نفسهای شما در این ماه ثواب تسبیح دارد و خواب شما ثواب عبادت ،اعمالتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.                                                      

پس با نیتهای صادقانه و دلهای پاکیزه از خداوند بخواهید که توفیق روزه داری و تلاوت قرآن

را به شما مرحمت فرماید. 

چرا که بدبخت کسی است که نتواند از فرصت این ماه استفاده کند و از آمرزش محروم گردد.   .

هنگامی که تشنه و گرسنه شدید بیاد تشنگی و گرسنگی قیامت بیفتید.                  

به فقیران و محرومان با صدق و صفا کمک کنید به پیران و بزرگسالان احترام بگذارید.        

کودکان را مورد محبت و مهربانی خود قرار دهید.                                 

به خویشان و بستگان مهر ورزید و زبانهای خود را از آنچه نباید گفت باز دارید.             

چشمانتان را از آنچه حلال نیست بپوشانید و گوشهای خود را از صداها و سخنان حرام ببندید.  .

با یتیمان مهربانی کنید تا دیگران با یتیمان شما خوش رفتار باشند.                         

از گناهان توبه کنید و پس از هر نماز دستهای خود را به دعا بلند کنید زیرا که وقت نماز بهترین وقتهاست و خداوند در این وقت نظر خاصی به بندگان دارد.                              

هر که از شما روزه داری را افطار دهد گناهانش بخشیده می شود اگر چه به نصف خرما یا جرعه آبی باشد.                                                                          .

کسی که در این ماه نماز مستحبی بجا آورد برات نجات از دوزخ را خواهد گرفت و هر که در این ماه نماز واجبی را ادا کند ثواب هفتاد نماز را به او خواهد داد.

هر که در این ماه بسیار بر من صلوات بفرستد خداوند ترازوی اعمال شایسته او را سنگین خواهد فرمود.

کسی که در این ماه یک آیه قرآن بخواند ثواب کسی را دارد که در ماههای دیگر تمام قرآن را خوانده باشد.

ای مردم! درهای بهشت در این ماه بر روی شما باز است از خداوند مهربان بخواهید تا بر روی شما نبندد و درهای جهنم بسته شده است از خداوند بخواهید بر روی شما نگشاید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( سه شنبه 86/6/20 :: ساعت 7:21 صبح )
»» تست شفاهی نکیر و منکر

تلقین به مرده ها

گویند مردی بعد از 60 سال زندگی مشترک زن خود را از دست داد .مراسم غسل و کفن اجرا شد و نوبت به دفنش رسید .روحانی از آن مرد خواست که همزمان با گفتن الفاظ تلقین جسد همسرش را تکان دهد.روحانی با طمانینه می گفت :یا فلانه بن فلان ! اسمع و افهم و....

پیرمرد که همه اش به طرف جنازه خم شده بود و کاملا خسته شده بود دیگر طاقت نیاورد و رو به آخوند کرد و  گفت :آقا خودتان را خسته نکنید بنده در عرض 60 سال زندگی مشترک نتوانستم به این خانم حالی کنم که هر موقع از خانه بیرون رفتی در را نیز پشت سرت ببند و شما در عرض چند دقیقه می خواهید این همه کلمات سخت را یادش بدهید؟!!

بنده حکم شرعی این کار را نمی دانم ولی چیزی که به نظرم می رسد این است که اگر کسی در طول عمرش به چیزی اعتقاد داشته باشد و با اعمال خود اعتقادش را ثابت کند دیگری نیازی به تلقین ندارد و اگر کسی به چیزی اعتقاد نداشته باشد آیا می تواند در عرض چند دقیقه این همه مطلب را حفظ کرده و به سوالات نکیر و منکر که طبعا"چهار جوابی نخواهد بود بلکه به صورت تشریحی است جواب دهد؟!!

رسول اکرم (ص) می فرمایند:الناس نیام اذا ماتو انتهوو

مردم خوابند ولی موقعی که فوت کردند بیدار می شوند.

بنابراین از این حدیث شریف معلوم می گردد که آنچه که با با زبان به میت تلقین می کنیم ایشان به محض فوت آنرا به وضوح مشاهده و درک کرده است و دیگرنیازی به گفته های ما ندارد . وقتی که عمر تمام شد گفته می شود: داوطلبان گرامی وقت تمام است لطفا"پاسخنامه های خود را بلند کرده و به متصدیان امر تحویل دهید.

چقدر زیبا بود اگر تمام احکام دین را کاملا با کمک گرفتن از عقل خود درک می نمودیم و اگر علت و فلسفه حکمی را ازمان پرسیدند جواب محکمه پسندی داشته باشیم .

چقدر زیبا بود اگر در بالای منبرها بجای اینکه همه روزه چگونگی انجام وضو و تیمم و ... تکرار شوند فلسفه و دلیل هر عملی توضیح داده می شد تا نسل جوان امروزی با این همه سوالهای بی جواب مواجه نبودند .

اسلام دین کاملی است وبرای هر یک از احکام خود دلیل عقلانی دارد ما حکم به العقل حکم به الشرع .

ولی چون اکثر جوانان امروزی  و حتی قدیمی کتر با آنها آشنایی دارند در برابر سوال هر کسی  دچار حالت تردید می شوند و چون به راحتی به جواب سوالات خود نمی رسند فکر می کنند که این سوال جواب دینی و عقلانی ندارد لذا به مرور زمان فکر می کنند که دین برای 1400 سال قبل نازل شده و برای زندگی امروزی دیگر جوابگو نیست!

و این تقصیر من و شما نیست چون کار کارشناسان دینی است . و ما همیشه یک قدم از دنیای به اصطلاح بی دینان عقب تریم و منتظریم تا آنها فواید اعمال واجب و ضررهای اعمال حرام را کشف کنند تا سپس بگوییم :بله قرآن 1400 سال قبل به این مساله اشاره نموده است.

بنابراین چقدر به نظر ضروری می آید که در دوره دبیرستان بجای بعضی از کلاسها کلاس درس علل الشرایع تدریس گردد.

در این صورت دیگر نیازی به جمع آوری تلویزیون و سپس ویدئو و بعد از آن ماهواره و اینترنت نخواهد بود.

جوان امروزی باید دین خود را درست و کامل فرا گیرد و سپس خود تشخیص دهد که انجام چه کاری در شان و منزلت او هست و چه کاری نیست.

برای یک جوان و نوجوان که احساس می کند بزرگ شده و خود می تواند خوب و بد را تشخیص دهد هیچ چیزی آزار دهنده تر از این نیست که هر کسی در هر سطح سواد و معلوماتی برای انجام تمام اعمالش او را امر و نهی نماید

یکی از همکاران که ظاهرش بسیار مذهبی متعصب نشان میدهد تعریف می کرد :روزی در سرویس جوانی کنارم نشست و بی مقدمه سوال کرد:آقا ببخشید شما مسلمانید

عرض کردم : نه خیر

برای مدتی سکوت حکمفرما شد زیرا اصلا انتظار این جواب را نداشت.

و بعد گفت :بنده شهر تبریز را شهری مذهبی می دانستم در حالیکه این طور نبوده است!!!

عرض کردم:چرا؟

برای اینکه مردمش بیشتر به پول اهمیت می دهند.!!!

عرض کردم:ببخشید شما در شهرهایی که مد نظرتان است بی زحمت بگویید که مردمش پولهایشان را در کجا می ریزند تا ما نیز به آنجا رفته و پول پارو کنیم و دیگر نیازی به این همه کار و ... نداشته باشیم.

......................

لا اقل شما به ظاهر هم که شده می بایست می گفتید که مسلمانم.

عرض کردم :اگر من و شما در کشور یا شهری که مردمش دینی غیر از اسلام داشتند متولد می شدیم چه دینی داشتیم؟

لابد دین همان مردم و دین پدر و مادرمان را.

پس ما در پذیرش اصول دین خودمان هم از پدر و مادر خود تقلید کرده ایم در حالیکه تقلید در اصول دین به هیچ وجه درست نیست.اگر دین خود را با تحقیق پیدا می کردیم به آن معتقد می شدیم و اعمال و رفتارمان هم آنرا تصدیق می کردند .

چگونه بگویم مسلمان هستم در حالیکه زندگیم سراسر با دروغ  وخیانت و خوردن مال حرام و .... آمیخته است .اگر عرضه انجام احکام دینی را نداریم چرا با آبروی آن دین و پیروانش بازی می کنیم.؟؟؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( پنج شنبه 86/6/15 :: ساعت 8:42 صبح )
»» وقت است که باز آیی

دل بی تو به جاان آمد وقت است که باز آیی

قبل از هر چیز اعمال مربوط به این روز:

1- دروغ نگوییم(هزار مرتبه) 2- دروغ نگوییم (دویست مرتبه )3و4 و....

اماما!می دانی که دوستتان دارم و شیعه شما هستم و .....و می دانم که شما می توانید مرا نجاتم دهید.ولی به هر که دروغ بگویم به خودم و شما و خدایم که نمی توانم دروغ بگویم.

من نیز منتظر ظهورتان هستم ولی نه برای امروز و فردا بلکه هفتاد و هشتاد سال بعد!!!!!(البته من با ظهور شما حتی همین امروز هم مشکلی ندارم ولی شما احتمالا" با این کارهای من مشکل خواهید داشت).

بخاطر اینکه بنده تازه به مال و منالی رسیده ام و به پست و مقامی دست یافته ام و تازه به بیت المال دسترسی دارم و راه استفاده از آن را یاد گرفته ام و ....اجازه بدهید تا من نیز چو دیگران برج سازی کنم اجناس مورد نیاز مردم را در شب عید و ایام رمضان و .... احتکار کنم و بعدا" به قیمت فقط چندین برابر بفروشم  من که نمی خواهم مال مردم را بخورم بلکه با رضایت کامل به خودشان بفروشم .ولی قول می دهم رئیس هر کارخانه یا اداره ای که شدم در روز میلاد شما جشن مفصلی برای خودم و نزدیکان و شاید تعدادی از کارکنان که به حمایت آنها هم نیازمندم بگیرم و در سایه اسم شما به پست و مقام بالاتری دست یابم و خلاصه هر کاری که دلم خواست بکنم ولی وقتی پیر شدم و از همه چیز سیر و خسته شدم و دیگر توانایی انجام هیچ کاری را ندارم یک روز قبل از مرگم شما حتما" بیایید و چون عمری با اسم شما زندگی کردم با بیت المال بارها به حج رفتم و در ایام عاشورا خیرات دادم و ....توبه را برایم بیاموزید و از خدا بخواهید که توبه مرا قبول کند .بنده در چنین روزی منتظر واقعی شما خواهم بود چون هر چه داشتم دیگر به دردم نمی خورند.بنابراین با جان و دل خواهم گفت :دل بی تو بجان آمد وقت است که باز آیی.!!!

امروز عید است و ضمن عرض تبریک این عید عزیزچون وظیفه ما آماده کردن شرایط ظهور با خدمت به دین و مسلمین است لذا درباره وجدان کاری هم بنویسم .

امروز روز تعطیل است ولی انگار نه انگار .چون تعداد افرادی که سوار سرویس شدند بیشتر از روزهای قبل اگر نباشد کمتر که نبود.

نمی دانم چه کسانی هستند که از بوش پول می گیرند و می گویند که کار مفید در کشور ما بیست دقیقه در روز است .ولی کجای دنیا مردم در روز تعطیل استراحت و خوشی و تفریح با خانواده و دید و بازدید و ... را رها کرده و سر کار می روند آنهم بدون اجبار و با اختیار کامل.

آیا انگیزه ای به غیر از خدمت صادقانه می تواند باشد؟هر چند که بعضی افراد با دید منفی می گویند که اینها برای گرفتن اضافه کاری و حق ایام تعطیل سر کار می روند!!!و الا اینها در روزهای عادی کار خود را انجام نمی دهند و به ارباب رجوع وعده امروز و فردا می دهند .

می گویم : مگر بده که آدم مشتاق دیدار ارباب رجوع خود باشد ؟!!

می گویند :چرا درب اتاقشان را می بندند و به تماسهای تلفنی جواب نمی دهند؟

می گویم : لابد بخاطر اینکه می خواهند کارشان خالص برای خدا باشد و جنبه ریا نداشته باشد.و اگر موقع ناهار از لانه هایشان بیرون می آیند برای رفع تکلیف و برای اینکه توانی برای کار کردن داشته باشند غذایی هم می خورند.

اصلا" چرا این طیف از ملت برای شرکت در انتخابات شورا و مجلس و ... این همه پول از جیب خود شان خرج می کنند مگر نه اینکه فقط و فقط می خواهند به مردم خدمت کنند .

اگر آمار دست من بود می گفتم ساعات کاری مفید در کشور ما 26 ساعت در روز!!! یعنی دو ساعت هم از روز بعد چون حتی وقتی که در خانه سازمانی  می خوابیم به فکر درآمد بیشتر و استفاده از امکانات  و...هستیم تازه نگهبان اموال دولتی هم که هستیم!!!!

خدایا !ملت ما را لحظه ای به حال خود وا مگذار.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( چهارشنبه 86/6/7 :: ساعت 10:59 صبح )
»» سخنرانی یک جمله ای

از حرف تا عمل

 

ما همه شیران ولی شیر علم           حمله مان از باد باشد دم به دم

گویند مردی بود بسیار وارسته واهل عمل که مردم آن محل از ایشان دعوت به سخنرانی کردند.گفت :خبرتان می کنم .

فردا صبح عازم یک نقطه خلوت دور از شهرشد که در ختی بود و گنجشکان زیادی روی آن نشسته بودند ولی گنجشکان تا ایشان را دیدند همه فرار کردند.برگشت و به مردم گفت :یک سال به من مهلت دهید ببینم چه کار می توانم بکنم.

یک سال تمام به مراقبت بیشتر در اعمال و رفتار خود پرداخت .با اتمام مهلت باز به طرف درختی رفت که سال قبل رفته بود .این بار گنجشکان با دیدن او پرواز نکردند ولی وقتی خواست که خم شده و از روی زمین سنگ بردارد همه فرار کردند .برگشت و از مردم معذرت خواهی کرد که فعلا"شایسته سخنرانی نیستم .لذا یک سال دیگر از شما فرصت می خواهم.

سال بعد و همان درخت و گنجشکان زیادی در روی آن....خم شد سنگ برداشت باز هم فرار نکردند دست برد و چندین گنجشک را گرفت و نوازش کرد و به شهر بازگشت .باز دعوت به سخنرانی کردند پذیرفت و به مسجد رفت .در همه جای شهر خبر پیچید که فلانی می خواهد سخنرانی کند مسجد به اندازه ای شلوغ بود که جای سوزن انداختن نبود .و ایشان در برابر سیل جمعیت مانده بود که برایشان چه بگوید ؟چون تا بحال اهل عمل بوده است نه سخن؟از جلوی درب مسجد یکی داد زد خدا پدر کسی را بیامرزد که یک قدمی به جلو بردارد.

گفت مردم:همه اش به این فکر بودم که برایتان چه بگویم که این شخص از فکر نجاتم داد.خدا پدر کسی را بیامرزد که قدمی به جلو بردارد.والسلام علیکم و رحمت ا... و برکاته.و سخنرانی ایشان تمام شد.

نمی دانم تا بحال دقت کرده اید یا نه ! پای صحبت هر کسی از افراد جامعه مان که می نشینی از هر طبقه و قشر و سطح سواد و ......احساس می کنی که پای صحبت یک جامعه شناس و یک اسلام شناس و روانشناس و... نشسته ای ! صحبت از اجرای عدالت وجدان و نارضایتی از تبعیض و ...ولی تا رفتار و کردارش را می نگری در موارد بسیاری اختلاف از زمین تا زیر زمین است!

چندین سال قبل که حامل پیامی برای یکی از روسا بودم تحلویلمان گرفت و چایی تعارف کرد و از کار و بارمان پرسید و نقد و انتقاد از عملکرد بعضی از مسئولان که تلفنش زنگ زد چندین دقیقه صحبتشان بطول انجامید و بعد از آن پرسید؟آیا می دانی کی بود؟ عرض کردم:نه؟ گفت:آقای وزیر بودند :گفتند که فلانی  !فلان مساله را چکارش کنیم؟گفتم : خودتان که به تازگی ابلاغ فرموده اید که طبق قانون جدیدتان اقدام نماییم؟!!

گفتند: نوشته ها را ولش کن در عمل شما باید بگویید که چه کار کنیم !!!!!!

شاید بسیاری از وزرا و نمایندگان ما نیز خود می دانند که مصوبه هایشان قابل اجرا نیست  ولی با اینحال برای تصویب آن هر کاری می کنند!!!!

ولی دریغ از یک جو عمل به جای این همه شعار.

 امام علی (ع): مغبون است کسی که دو روزش مثل هم باشد.    

توبه بر لب سبحه بر کف دل پر از شوق گناه         معصیت را خنده می آید زاستغفار ما

قران کریم:....لم تقولون ما لا تفعلون .چرا چیزی را می گویید که به آن عمل نمی کنید؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( سه شنبه 86/5/23 :: ساعت 7:12 صبح )
»» مسابقه ایران و ژاپن

روزگاری یک تیم قایقرانی ایرانی بود.

تیم ایران و ژاپن برای برگزاری مسابقات سالیانه به توافق رسیدند .

هر تیم شامل هشت نفر بود.

هر دو تیم برای رسیدن به بهترین نتیجه به شدت تلاش کرده بودند .

در روز مسابقه هر دو تیم در شرایط مساوی مسابقه را شروع کردند و ....

تیم ژاپن با اختلاف یک مایل برنده شد.

حال و هوای تیم ایران خیلی سرد و بهت زده بود. مدیریت ارشد تصمیم گرفت برنده مسابقات سال آینده باشد. به همین دلیل یک تیم تحلیل گر برای بررسی اوضاع و ارائه راهکار مناسب به خدمت گرفت.

بعد از تحلیل های مختلف تیم تحلیل گر کشف کرد که ژاپنی ها هفت پاروزن و یک کاپیتان داشته اند در حالیکه تیم ایران یک پاروزن و هفت کاپیتان داشته است.

با رسیدن به این نتیجه حیاتی مدیریت رویکرد حکیمانه دیگری را پیش گرفت . آنها تیم مشاوری را برای ساختار دهی مجدد تیم ایران به خدمت گرفتند.

بعد از چند ماه تیم مشاوران به این نتیجه رسیدند که تیم ایران دارای کاپیتانهای زیاد و پاروزن های کم بوده است.

بر اساس این تحلیل یک راه حل نیز ارائه شد ساختار تیم ایران باید تغییر کند .در نتیجه باید چهار کاپیتان توی تیم داشته باشیم که توسط دو مدیر هدایت شوند . ضمنا به یک مدیر ارشد و یک پاروزن هم نیاز است .همچنین پیشنهاد شد که محیط کار پاروزن تیم تغییر کرده و به یک محیط رقابتی تبدیل شود.

سال بعد ژاپنی ها با اختلاف دو مایل برنده شدند!!!!!

تیم ایرانی بلافاصله پاروزن تیم را بدلیل عدم کفایت و عملکرد نامناسب از کار برکنار کرد .(مشابه کنار گذاشتن آقای علی دایی از تیم ملی)اما به مدیریت به خاطر انگیزه ای زیادی که در فاز آماده سازی در تیم ایجاد کرده بود پاداش و امتیازات لازم پرداخت شد.

شرکت مشاور یک تحلیل دیگر ارائه کرد که نشان می داد :

-استراتژی اتخاذ شده مناسب بوده

- انگیزه لازم داده شده

اما ابزار مورد استفاده باید بهبود یابد.

در حال حاضر تیم ایران در حال طراحی یک قایق جدید است.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( جمعه 86/5/12 :: ساعت 11:20 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شعر زیبای سیب حمید مصدق و جواب زیبای فروغ فرخ زاد
هیچ کس به تو مانند نشد!
به نسیمی همه راه به هـــم می ریزد
نامه اعتراضی على مطهری به شورای نگهبان درباره رد صلاحیتش
گفتگوی انتقادی طنز با خدا
نامه علی مطهری به فرمانده سپاه پاسداران
نامه سرگشاده على مطهرى خطاب به رئیس مجلس خبرگان رهبرى
گل یاس علی
تکنولوژی جدید برای کاهش چشمگیر انتشار گاز دی اکسید کربن
راز شب بود پیکر زهرا...
جملات منتسب به امام که در صحیفه نیست
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 180
>> بازدید دیروز: 131
>> مجموع بازدیدها: 550190
» درباره من

روزی تو خواهی آمد
سیدموسی سیدمحرمی
این وبلاگ صرفا برای دیگران نوشته نمی شود بلکه هر آنچه خود علاقمند به یادداشت آن هستم به عنوان دفتر خاطرات و ذخیره اطلاعاتی که در دفتر یادداشت و خاطرات برایم مقدور نیست می باشد لذا در وهله اول برای خودم می نویسم و اگر برای کسی قابل استفاده بود که چه بهتر.مزیت وبلاگ بر دفتر عقاید و خاطرات و... این است که در سایه اظهار نظر منتقدین کم و کاست نوشته هایم معلوم می گردد در حد امکان در صدد اصلاحشان برآیم و ....

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی دکترعلی مطهری [34]
مقالات محمد مطهری فرزند شهید مطهری [381]
پژوهشهای قرآنی [129]
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت [198]
سایت مذهبی تبیان [215]
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی [202]
شبکه فن آوری اطلاعات ایران [155]
پایگاه اطلاع رسانی طب مکمل [249]
پایگاه اطلاع رسانی طعام اسرار [128]
استاد شهید مطهری کتابها سخنرانیها و دست نوشته ها با امکان دانلود [184]
وب سایت شخصی اکبر اعلمی [192]
تو را من چشم در راهم [255]
روزی تو خواهی آمد. [278]
[آرشیو(13)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
مطالبی در مورد کامپیوتر بهداشت و تغذیه مذهبی و ...[117] . نماز . همای . همرنگ جماعت . با یک گل بهار . دست کوتاه و خرما بر نخیل . ربنا - شجریان . سد معبر . صدای طبل . عزاداری . عیسی به دین خود موسی.. . کاخ نیاوران . کنسرت دوزخیان . گروه مستان . گفتگوی ویزه خبری میرحسین موسوی موج سبز رتبه فساد بسیجی واقعی مسک .
» آرشیو مطالب
آموزش کامپیوتر
مذهبی
جامعه و زندگی
مذهبی ( میلادها)
تبریز و آثار تاریخی آن
به مناسبت یکصدمین سال تولد استاد شهریار
ماه مبارک رمضان
پزشکی و بهداشت و تغذیه
وبلاگهای دیگر نویسنده
طب قرآنی
لطیفه ها و جوکها
شهادت و وفات
سیاست و اداره جامعه
خاطرات
ورزشی
شهریور 1385
مهر 1385
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
آذر 88
دی 88
بهمن 88
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89
مرداد 89
آذر 89
آبان 89
شهریور 89
دی 89
بهمن 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
شهریور 90
مرداد 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
اسفند 90
فروردین 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
بهمن 91
خرداد 92
آبان 92
مرداد 92
بهمن 92
اردیبهشت 93
خرداد 93
مهر 93
آذر 93
آبان 93
دی 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
پاییزی ...
آخرین روز دنیا
.: شهر عشق :.
رنگارنگه
تیشه های اشک
شبستان
پاک دیده
عشق
جوک
گــــلستان: Golestan
allah is my lord
مذهب عشق
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
انا مجنون الحسین
رنگارنگ
مشاوره و مقالات روانشناسی
کجایید ای شهیدان خدایی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
وقایع
نیار یعنی آرزو
ESPERANCE55
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
قدرت شیطان
تو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ mp3 اس ام اس
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
آواز یزدان
اس ام اس عاشقانه
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
بازی بزرگان
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
کوثر
هیچ کس نمی داند من هستم
آسمان آبی
مزار شهدا
هوادارن پارسی بلاگ

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان













» طراح قالب
document.write('');