سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان امّت من، مانند پیامبران بنی اسرائیل اند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
روزی تو خواهی آمد
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» آداب سخن گفتن

سخن در بند تو است تا بر زبانش نرانی  و چون گفتی اش تو در بند آنی            امام علی (ع)

 شاید خیلی از ماها در بعضی مواقع حرفهایی می زنیم که بعدها باعث شرمندگی مان می شود به همین خاطر ما در زبان آذری ضرب المثلی داریم که ترجمه لفظ به لفظش به این صورت است. کلمه ای که می خواهی بر زبان بیاوری صدبار در دهان خود بپز بعد آنرا بر زبانت جاری کن.

*****************************************************************************************************

ماجرا از این قرار است:
در ترمینال منتظر بودیم تا وقت حرکت فرا رسد.آقایی برای گرفتن بلیط به باجه مربوطه مراجعه کرد و گفتند جا نداریم.

ایشان ناراحت شدند و داد و بیداد که من قبلا زنگ زده و رزرو کرده بودم و ...  و متصدی فروش بلیط می گفت با این حال اولویت با کسانی است که به موقع مراجعه حضوری می کنند و شما دیر تر آمده اید و چیزی به حرکت اتوبوس نمانده است و ...

این آقا با عصبانیت اعتراض می کرد و داد و بیداد و در حین مشاجره دستش را جلو می برد که موبایلی در آن داشت و طرف دیگر فکر کرد که موبایلش را به رخ او می کشد. گفت آقا دستت را بکش و موبایلت را به رخ من نکش الان (با معذرت) هر سگی هم موبایل دارد و بعد موبایل خودش را نشان داد!!!!!!

*****************************************************************************************************

روزی صحبت از یک قشر خاصی از مردم بود.

آقایی که خود در تحصیل به جایی نرسیده بود  و ظاهرا از این قشر دل خوشی نداشت گفت: حالا هر سگی را بزنی یک نفر از این قشر را بدنیا می آورد.

و جوانی که نخواست بی ادبی این فرد به این قشر زحمتکش را بی جواب بگذارد پاسخ داد:با این حال چرا مادر شما نتوانسته از این قشر یکی بزاید!!!!
*****************************************************************************************************

کوتاه سخن اینکه:

هر کسی اگر چه شاید سخن گفتن را بلد نباشد ولی همه لا اقل بلد هستند که حرف نزنند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( پنج شنبه 86/10/13 :: ساعت 9:19 صبح )
»» چرا کلاه خود را کج گذاشته ای؟

همه ما اخبار و گزارشی را که مبنی بر رفع اتهام هسته ای از کشورمان بود شنیدیم و خوشحال شدیم ولی آیا واقعا کسی شک و شبهه ای داشت یا نه کاری ندارم ولی لااقل آمریکا به خوبی می دانست که ایران به دنبال تسلیحات هسته ای نیست و چنین بهانه ای را به ایشان نمی دهد با این حال چه بهانه ای خواهد آورد؟ آیا نظر کارشناسان هسته ای را قبول خواهد کرد یا نه؟
کسی که خفته است می شود بیدارش کرد ولی کسی که خود را به خواب زده است هیچ کاریش نمی شود کرد!
بعضی ها شگردشان این است که برای اینکه طرف مقابل را بیشتر ناراحت کنند به قول یکی از بچه هامی گویند چطوری اگر هیچی نفهمم و تو بمانی سوزان سوزان 
در جنگلی که شیر همواره  سلطان است الاغی بود که خرده حسابی با روباه داشت(روباه یا هر حیوان کوچک ضعیف ولی چون داستان بنام روباه است همان را نوشته ام).
الاغ همواره بدنبال بهانه ای بود تا با روباه تسویه حساب نماید ولی نمی شد.
لذا پیش شیر رفت و به التماس افتاد که فقط سه روز سلطانی جنگل را به من بسپار .
شیر گفت: برو به دنبال کارت! تو را چه به سلطانی جنگل؟!!!
بالاخره با گریه و التماس توانست شیر را به این امر راضی نمایدو جارچیان جار زدند و سلطانی الاغ را اعلام نمودند.
و حالا فرصت تسویه حساب بود!
بلافاصله به سمت منطقه ای راه افتاد که می شد روباه را در همانجا یافت
به محض دیدن روباه با اشاره انگشت او را فرا خواندهر چند که روباه با رعایت تعظیم و احترام در شان به سمت او آمد ولی الاغ به او گیر داد که چرا کلاه خود را کج گذاشته ای؟!!و او را زیر مشت و لگد گرفت و تا می خورد بهش کتک زد .
سپس با خود گفت: این برای امروزش کافی است بقیه باشد برای فردا!
فردا روباه تا الاغ را دید سریع کلاه خود را درست کرد الاغ او را فرا خواند و فرستاد برایش سیگار بگیرد.
روباه رفت و بهترین سیگار را برایش گرفت تا در شان او باشد و نتواند گیر دهد مثلا سیگار برگ خرید و پیش الاغ برگشت.
الاغ سوال کرد که چه سیگاری گرفته ای؟پاسخ داد بهترین سیگار که برگ است برایتان گرفته ام.
الاغ باز او را زیر مشت و لگد گرفت که مگر تو نمی دانستی که من وینستون می کشم؟!!!و امروز نیز بدین منوال گذشت.
فردا دوباره او را فرستاد تا برایش سیگار بگیرد ولی روباه می دانست که او بدنبال وینستوان نیست بلکه بدنبال بهانه است لذا از تمام سیگارهای موجود برایش خرید.
الاغ هر سیگاری که روباه برایش داد سیگار دیگری را خواست و او از همه سیگارها پیش خود داشت و به خیال خود تمام راههای بهانه گیری را بسته بود.
الاغ تا چنین دید گفت: اصلا سیگار را ولش کن چرا کلاه خود را کج گذاشته ای!!!!!!!!!!!!؟
و دوباره همان جریان کتک کاری.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( یکشنبه 86/8/27 :: ساعت 9:30 صبح )
»» شخصیت 84میلیونی

تا بحال فکر کرده اید که پیش دیگران چقدر ارزش دارید؟

بنده بر حسب اتفاق متوجه شدم که پیش یک نفر بیش از 84 میلیون ارزش د ارم!

سعی خواهم کرد تا بدانم پیش دیگران چقدر ارزش دارم.
خانم و بچه اش در کناری نشسته بودند و می خواستیم بعد از سه چهار ماه از خرید خانه آن را تحویل بگیریم قولنامه را امضا کرده و کار را تمام کنیم از طرفی می گفت من زیاد علاقه ای به دیدن صاحب بنگاه ندارم لذا به صورت خودمانی تحویل و تحول را انجام دهیم و ما قبول کردیم.

قبلا" گفته بود که یک هودی دارم که اگر خواستید آن را بردارید و گر نه من بازش کنم . گفتیم هر طور که راحتید گفت آنرا شصت تومان خریده ام و بیش از تنها دو سه بار استفاده نکرده ام و با دو تا کابینت کوچک شما برایم صدهزار تومان حساب کنید.

عرض کردم صدهزارتومان  از قیمت نوشان هم بیشتر است .گفتیم اگر به کمتر از آن راضی نیستید باز کنید و برای خودتان بردارید.

برای تحویل هم سه ماه فرصت خواست با اینکه خانه ای که ما در آن مستاجر بودیم فقط دو ماه از زمانش باقی بود باز قبول کردیم تا زیاد به زحمت نیفتد .

بالاخره روز تحویل خانه فرا رسید هنوز هود و کابینت که عبارت از کابینت زیر روشویی و یکی دیگر هم اندازه آن باز نکرده بود.مدام می گفت حیف است که بازشان کنم من راضی نمی شوم که بخاطر ده هزار تومان آنرا بازکنم.البته هنوز هم متوجه نشدم که منظورش از ده هزار تومان چیست؟

از من پرسید نظر شما چیست؟

می خواستم عرض کنم : با اینکه نیازی به آنها ندارم ولی برای اینکه شما خاطره خوشی از ما داشته باشید مشکلی نیست.

شروع کردم: می دانید و خودتان مدام می گفتید که در این طبقه که طبقه آخر است نیازی به هود نیست و بنا بر ادعایتان در مدت سه سال دو سه بار بیشتر از آن استفاده نکرده اید بنابراین همانطور که شما نیازی به آن نداشتید ما نیز نداریم ولی با این حال......

ناگهان برداشت و خودکارو قولنامه را پرت کرد .تو خیلی آدم بی شخصیتی هستی اگر من تو را این طور می شناختم آپارتمان را به صد میلیون هم به تو نمی فروختم واصلا" من همین الان آنها را باز می کنم و ... .....

پا شده و راه افتادم و عرض کردم اولا"شما اجازه ندادید که من چه می گویم ولی مشکلی نیست من امروز فرصت زیادی ندارم و داشتم می رفتم باشگاه  پس خودتان با بنگاه قرار بگذارید تا من خدمتتان برسم .

ماه رمضان بود و لبهایم به صورت بی سابقه ای خشک شده بودند دیگر حتی زبانم هم آبی برای خیس کردنشان نداشت از پله ها پایین آمدم که از پشت خودش را به ما رساند معلوم بود که خانمش بهش توپیده بود.

به برادرم گفتم : من نه حوصله صحبت و نه وقتش را دارم خودت هر طور که خواستی امروز یا فردا آپارتمان را تحویل بگیر و ایشان صبورتر از من به حرفهایش گوش می کرد .می خواستم آنجا را ترک کنم که نگذاشت و التماس می کرد که ببخشید و ....

عرض کردم: امام علی (ع) می فرمایند: هیچ وقت کاری نکن که بعدش مجبور به عذر خواهی شوی.

گفت: دست خودم نیست اعصابم درست نیست و بعضی وقتها قاطی می کنم و بعدش عمری پشیمان می شوم.

 

بعدا" از برادرم شنیدم که موقع تحویل متوجه شده بود که قفل ورودی در خراب است و اصلا" در باز نمی شود لذا مجبور شده بود که قفل سلز بیاورد و قفل نو بیندازد و خلاصه ده هزارتومان هم به خرج افتاده بود.و شاید منظورش از همان ده هزار تومانی که ورد زبانش بود همان بوده است!

ولی من بعد از این ماجرا متوجه شدم که پیش ایشان بیش از 84 میلیون تومان ارزش دارم!

توضیحات کامل را در ادامه مطلب قرار داده ام

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( یکشنبه 86/8/13 :: ساعت 9:0 عصر )


»» این دو روز عمر را در یابیم

اگر زندگی یک پرتقال در دستتان نهاد، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید
 

مهم نیست چند بهار در کنار هم زندگی کنیم باور کنید مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است در پایان زندگی خیلی از ما خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم ای کاش با خاطره ها زندگی نمیکردیم

هروقت که دل کسی را شکستی روی دیوار میخی بکوب تا ببینی که چقدر دل شکستی
هروقت که دلشان را بدست آوردی میخی را از روی دیوار بکن تا ببینی که چقدر دل بدست آوردی اما چه فایده که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند

دوست داشتن درست مثل ایستادن در سیمان خیس می ماند که هر چه بیشتر توش بمانی سخت تر جدا میشی، و اگر هم بتوانی ازش بیرون بیایی حتما رد پایت باقی می ماند.

باور کنید ، نیروی آدمی ، بی کران است.

باور کنید ،هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست
باور کنید ،که از عشق آفریده شده اید ، پس عشق را بیافرینید.
باور کنید ،خورشید به خاطر شما ، طلوع می کند.
باور کنید ،خدا هیچگاه از بندگانش ناامید نمی شود ولی بندگان او چرا!
باور کنید ، لایق بودن هستید.
باور کنید ، که اکنون مهم ترین لحظه است.
باور کنید ، که روح شما قدرت صعود به ماوراء را دارد.
باور کنید ، که شما هم می توانید
و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید تا زندگی ، شما را باور کند!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( چهارشنبه 86/8/9 :: ساعت 8:42 صبح )
»» سخنرانی یک جمله ای

از حرف تا عمل

 

ما همه شیران ولی شیر علم           حمله مان از باد باشد دم به دم

گویند مردی بود بسیار وارسته واهل عمل که مردم آن محل از ایشان دعوت به سخنرانی کردند.گفت :خبرتان می کنم .

فردا صبح عازم یک نقطه خلوت دور از شهرشد که در ختی بود و گنجشکان زیادی روی آن نشسته بودند ولی گنجشکان تا ایشان را دیدند همه فرار کردند.برگشت و به مردم گفت :یک سال به من مهلت دهید ببینم چه کار می توانم بکنم.

یک سال تمام به مراقبت بیشتر در اعمال و رفتار خود پرداخت .با اتمام مهلت باز به طرف درختی رفت که سال قبل رفته بود .این بار گنجشکان با دیدن او پرواز نکردند ولی وقتی خواست که خم شده و از روی زمین سنگ بردارد همه فرار کردند .برگشت و از مردم معذرت خواهی کرد که فعلا"شایسته سخنرانی نیستم .لذا یک سال دیگر از شما فرصت می خواهم.

سال بعد و همان درخت و گنجشکان زیادی در روی آن....خم شد سنگ برداشت باز هم فرار نکردند دست برد و چندین گنجشک را گرفت و نوازش کرد و به شهر بازگشت .باز دعوت به سخنرانی کردند پذیرفت و به مسجد رفت .در همه جای شهر خبر پیچید که فلانی می خواهد سخنرانی کند مسجد به اندازه ای شلوغ بود که جای سوزن انداختن نبود .و ایشان در برابر سیل جمعیت مانده بود که برایشان چه بگوید ؟چون تا بحال اهل عمل بوده است نه سخن؟از جلوی درب مسجد یکی داد زد خدا پدر کسی را بیامرزد که یک قدمی به جلو بردارد.

گفت مردم:همه اش به این فکر بودم که برایتان چه بگویم که این شخص از فکر نجاتم داد.خدا پدر کسی را بیامرزد که قدمی به جلو بردارد.والسلام علیکم و رحمت ا... و برکاته.و سخنرانی ایشان تمام شد.

نمی دانم تا بحال دقت کرده اید یا نه ! پای صحبت هر کسی از افراد جامعه مان که می نشینی از هر طبقه و قشر و سطح سواد و ......احساس می کنی که پای صحبت یک جامعه شناس و یک اسلام شناس و روانشناس و... نشسته ای ! صحبت از اجرای عدالت وجدان و نارضایتی از تبعیض و ...ولی تا رفتار و کردارش را می نگری در موارد بسیاری اختلاف از زمین تا زیر زمین است!

چندین سال قبل که حامل پیامی برای یکی از روسا بودم تحلویلمان گرفت و چایی تعارف کرد و از کار و بارمان پرسید و نقد و انتقاد از عملکرد بعضی از مسئولان که تلفنش زنگ زد چندین دقیقه صحبتشان بطول انجامید و بعد از آن پرسید؟آیا می دانی کی بود؟ عرض کردم:نه؟ گفت:آقای وزیر بودند :گفتند که فلانی  !فلان مساله را چکارش کنیم؟گفتم : خودتان که به تازگی ابلاغ فرموده اید که طبق قانون جدیدتان اقدام نماییم؟!!

گفتند: نوشته ها را ولش کن در عمل شما باید بگویید که چه کار کنیم !!!!!!

شاید بسیاری از وزرا و نمایندگان ما نیز خود می دانند که مصوبه هایشان قابل اجرا نیست  ولی با اینحال برای تصویب آن هر کاری می کنند!!!!

ولی دریغ از یک جو عمل به جای این همه شعار.

 امام علی (ع): مغبون است کسی که دو روزش مثل هم باشد.    

توبه بر لب سبحه بر کف دل پر از شوق گناه         معصیت را خنده می آید زاستغفار ما

قران کریم:....لم تقولون ما لا تفعلون .چرا چیزی را می گویید که به آن عمل نمی کنید؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( سه شنبه 86/5/23 :: ساعت 7:12 صبح )
»» آیا قادر به برنامه ریزی هستید در حالیکه کاری در شهرداری دارید؟

برادرم با یکی از کاروانهای راهیان نور برای بازدید از مناطق جنگی عازم جنوب شده بودند پس از بازگشت از قول یکی از فرماندهان می گفت :وقتی عازم جنگ بودم مادرم گریه می کرد و بسیار نگرانم بود.برایش گفتم مادرم !من که به شهرداری نمی روم !!!من دارم می روم جنگ  پس چرا این همه نگرانی؟!!
در سال جاری که قصد گرفتن وام مسکن از بانک را داشتم نیاز به یک برک کپی از پایان کار و پروانه ساخت آپارتمان خریداری شده بود که بنده نداشتم .
کارمند بانک برایم گفت که اگر شما شخصا به شهرداری مراجعه نمایید شایدبه این زودی نتیجه ای نگیرید لذا من نامه ای به شهرداری منطقه 4 تبریز می نویسم تا شما در عرض کمتر از یک ساعت بتوانید این دو برگ کپی را برایمان بیاورید .

سریع نامه را گرفته و به شهرداری رفتم .اطلاعات مرا به طبقه 2 راهنمایی کرد.آنجا فیشی برایم دادند که می بایست مبلغ چهار هزارتومان به عنوان حق کارشناسی پرداخت می کردم بعد از پرداخت مبلغ فیش با آنهمه شلوغی بانک و...فیش را گرفته و گفتند شما بفرمایید کارشناسمان می آید تا ساختمان را ببیند گفتم آقا: ببخشید من ساختمان سازی نمی کنم بلکه از ساختمان آماده که خریداری کرده ام یک برگ کپی پایانکار و پروانه ساخت می خواهم  تازه فهمیدم که آقا اصلا نامه را درست نخوانده یا متوجه نشده است!!!

گفت در این صورت کار شما به ما مربوط نمی شود بلکه مربوط به بایگانی است که در طبقه زیرزمین است!!!
در طبقه زیر زمین مرا به آقای د.ارجاع دادند سند را ازم گرفت ولی گفت شما باید شماره ملک را بیاورید .
گفتم مگر این شماره در سند موجود نیست .
گفت:نه  شماره سند یک عدد سه رقمی است که شما باید آنرا حتما برایم بیاورید تا من بتوانم پرونده شما را پیدا کنم.
از هر که سوال کردم گفتند شماره ملک همانی است که در سند قید شده و شاید منظور ایشان از عدد سه رقمی سه عدد هزار تومانی سبز باشد .
به اداره ثبت مراجعه کردم همان را گفتند به شعبه بانکی که صاحبخانه از آنجا وام برداشته بود مراجعه کردم و کپی های مورد نظر را دیدم همان شماره قید شده در سند  را دیدم و شعبه بانک از ارائه کپی طفره رفته و قبول نکردند و گفتند که ما مجاز به دادن کپی از مدارک ارائه شده به بانک نیستیم .
دو روز گذشته بود و من هنوز هیچ نتیجه ای نگرفته بودم . دوباره سراغ آقای د. رفتم این بار صاحب ملک را نیز با خود بردم و گفتم که شما این دو برگ کپی را برایم تهیه کنید .ایشان می گفتند که من آشنا دارم و .... ولی نتوانستند نتیجه ای بگیرند .
آقای د. خطاب به صاحب ملک گفتند : بنده نمی توانم با سفارش همکارم همه روزه  به دنبال کارهای این و آن باشم بنده حاضرم این کار را به خاطر شخصیت این آقا(اشاره به من کرد) انجام دهم ولی به سفارش آشنای شما کاری ندارم.
و خطاب به من:نمی دانم  ..شاید پست سر من خیلی چیزها گفته باشند ولی گفته باشم که من اهل رشوه و ... نیستم .
بنده نیز گفتم :من نیز چنین فکری نمی کنم چون کاملا بعید به نظر می رسد اصلا حیف شماست که مال حرام بخورید و....
خلاصه گفتند که در پایان وقت اداری سری به من بزن تا ببینم چه کار می توانم بکنم اگر امروز پنجشنبه هم نشد صبح شنبه حتما کارت را راه  میندازم.
ولی جالب این جاست بنده که دائم از بیرون حرکات ایشان را در نظر داشتم از موقعی که نامه مرا برداشت تا پیدا کردن پرونده فقط سه دقیقه طول کشید(از ساعت 12:29 تا 12:31)!!!!حالا کپی را گرفته به دبیرخانه رفتم ساعت یک ربع مانده به ساعت 13 بود. کارمند دبیرخانه گفت:ان شاا... ساعت نه صبح شنبه بیا و نامه را بگیر !!
با التماس گفتم می دانید که من دو روز تمام علاف این دو برگ کپی بوده ام لذا راضی به این نشوید که یک روز دیگر دوباره معطل شوم .
گفت: تقصیر من نیست کسی نیست که نامه را امضا کند .
لذا بیرون آمده و سریع به امور اداری رفتم رئیس نبود ولی جانشینش آنجا بود .گفت اگر نامه را بیاورید سریع برایتان امضا می کنم و خودش به دبیرخانه آمد و گفت کی گفته کسی نیست که نامه را امضا کند کار ایشان را راه بیندازید.
کارمند ناراحت شد و گفت : کی به شما گفت که فورا به امور اداری بروید؟
عرض کردم می خواستم ببینم اگر کسی هست نامه ام را امضا کند. گفت:بیرون منتظر باش! نامه را به منشی داد و خودش جلوی در آنقدر ایستاد تا جانشین امور اداری از اتاقش به بیرون رفت. ایشان فکر کردند که به خانه شان رفتند و دیگر کسی نیست که نامه مرا امضا کند لذا به من گفت نامه ات آماده است بیا و ببر امضا.
با نومیدی نامه را گرفتم و اطراف را می گشتم تا شاید آن آقا را قبل از سوار شدن به ماشینش بیابم که خوشبختانه دیدم که ایشان دوباره به اتا قشان بازگشتند نامه را امضا کردند و من پس از دو روز کاری کامل جواب نامه بانک را گرفته بودم در حالیکه موقع آمدن به شهرداری به برادرم گفته بودم که ظاهرا حداکثر کمتر از یک ساعت در شهرداری کار دارم!!!!!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( دوشنبه 86/4/25 :: ساعت 5:55 عصر )
»» زود قضاوت نکنید

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش مانده بود تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی را خریداری کند او یک بسته بیسکویت نیز خرید.

او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد . در کنار او یک بسته بیسکویت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می خواند.

وقتی که او نخستین بیسکویت را به دهان گذاشت متوجه شد که مرد هم یک بیسکویت برداشت و خورد او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.

پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم شاید اشتباه کرده باشد.ولی این ماجرا تکرار شد هر بار که او یک بیسکویت بر می داشت آن مرد هم همین کار را می کرد این کار او را عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان بدهد.

وقتی که تنها یک بیسکویت باقی مانده بود پیش خود فکر کرد : حالا ببینم این مرد بی ادب چه کار خواهد کرد؟مرد آخرین بیسکویت را نصف کرد و نصفش را خورد این دیگه خیلی پررویی می خواست !او حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست آن زن کتابش را بست وسایلش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شده و به سمت دروازه اعلام شده رفت .

وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست باز نشده و دست نخورده است!!

خیلی شرمنده شد!!از خودش بدش آمد...یادش رفته بود که بیسکویتی را که خریده بود داخل ساکش گذاشته بود.

آن مرد بیسکویتهایش را با او تقسیم کرده بود بدون آنکه عصبانی و برآشفته شده باشد.

در صورتی که خودش فکر می کرد آن مرد دارد از بیسکویتهایش می خورد خیلی عصبانی شده بود و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح و معذرت خواهی نبود.

چهار چیز است که نمی توان آنها را باز گرداند:

سنگ ....... پس از انداختن !

حرف .... پس از گفتن!

موقعیت .....پس از پایان یافتن!

و زمان .... پس از گذشتن!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( شنبه 86/3/5 :: ساعت 12:0 صبح )
»» تقدیم به جناب آقای عبادی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( پنج شنبه 86/2/27 :: ساعت 3:58 صبح )
»» مراحل موفقیت

مراحل موفقیت
 
 
 انسان‌های برتر راه ثابتی را برای موفقیت در پیش می‌گیرند و با پا نهادن در این راه به موفقیت نهایی می‌رسند. زیرا افراد برای رسیدن به موفقیت باید مراحلی را طی کنند و علت اینکه برخی به هدف‌های خود و در نتیجه به موفقیت نمی‌رسند و یا زندگانی دلخواه خود را ندارند این است که این مراحل را یا اصلاً انجام نداده‌اند و یا به درستی به کار نگرفته‌اند. با اجرای این چهار دستور، نیروی موفقیت را در خود تقویت کنید:

1- اولین قدم آن است که نتیجه ی دلخواه را بدانید، یعنی هدف را مشخص کنید.

توجه داشته باشید که مشکل‌ترین مرحله در رسیدن به موفقیت، انتخاب و مشخص کردن هدف است. هدف و مقصود در زندگی مانند موتوری است که به ما نیرو می‌بخشد. باید اهداف را در کار و زندگی معین کرد و برای رسیدن به آنها طرح و نقشه‌ای ریخت و سپس آن را اجرا کرد. باید بر پایه هدف‌های خود برنامه ی سالیانه و ماهیانه بریزید و همه ی نیروی خود را روی آن متمرکز کنید. باید توجه داشته باشید بین اعمالی که برای دستیابی به هدف انجام می‌شود و کارهایی که برای دلخوشی و تسکین هیجان‌های درونی انجام می‌گیرد، تفاوت بسیار وجود دارد. باید اوقات و نیروی خود را به کارهایی اختصاص دهید که جزیی از هدف‌هایتان باشد در غیر این‌صورت حتی اگر آن کارها مفید هم باشند، شما را به مقصد نمی‌رسانند. هر طور شده طرحی برای خود بریزید و هر عملی را که برای تکمیل آن لازم می‌باشد انجام دهید.بعضی از کسانی که در اطراف ما هستند هدف دارند ولی هدف‌های آنها بی‌ارزشند. باید سعی کنید اهداف ارزشمندی برای خود انتخاب نمایید. هدف مشترک انسان‌های موفق، خودسازی و رشد شخصیت، خلاقیت، خدمت به بشریت و نوع دوستی و از این قبیل می‌باشد. چنین هدف‌هایی است که آنها را از دیگران ممتاز می‌سازد.
سعی کنید هدف‌هایی را که برای خود انتخاب می‌کنید روشن باشند. رسیدن به هدف را باور کنید و قابل دسترسی بدانید. یکی از ویژگی‌های  افراد موفق آن است که وقتی با آنان ملاقات می‌کنید آنها را مانند موشکی می‌بینید که به روی هدفی شتابان در حرکتند. در هر لحظه مسافتی را طی می‌کنند و همه ی نیروی خود را به کار گرفته‌اند تا به هدف اصابت کنند.

2- قدم دوم ،عمل کردن است.

در غیر این‌صورت خواسته‌های شما به صورت آرزو باقی خواهند ماند. برای انجام هدف و به اجرا در آوردن آن باید شرایط لازم فراهم باشد و گرنه یا انجام نمی‌شوند، یا به تأخیر می‌افتند. همیشه به خاطر داشته باشید که اگر در زندگی طالب چیزهای ارزشمند و رسیدن به موفقیت هستید ناچار باید رنج‌های کوتاه مدتی را تحمل کنید تا به خوبی‌های دراز مدت دست یابید. البته رنج و لذت دارای سطوح و درجات بسیار است. بسیاری از افراد می‌خواهند در زندگی خود به موفقیت برسند ولی قادر به انجام آن نیستند و سرخورده می‌شوند. زیرا این افراد سعی نکرده‌اند در رفتارهای خود تغییری ایجاد کنند و به رفع مشکل بپردازند. یک انسان موفق باید ابزار و امکانات اولیه را مدنظر داشته باشد و بداند که شنیدن، دیدن، درک کردن و تجزیه و تحلیل کردن یک طرف قضیه است آنچه که از همه ی اینها مهم‌تر است تصمیم‌گیری و اجرا کردن است.

3- قدم سوم یافتن راهی برای کنترل است.

باید بازتاب‌ها و نتایج اقدامات خود را مورد بازنگری و بررسی قرار دهیم تا بفهمیم، کارها و اقداماتی که انجام می‌دهیم، ما را به موفقیت و رسیدن به اهدافمان نزدیک می‌کند و یا از آن دور می‌سازد. باید بدانید دستاورد عملکرد شما چیست. خواه عملکرد شما گفتگو با  کسی باشد و یا عادات روزمره زندگی، اگر آن دستاورد، دلخواه شما نیست، دقت کنید که عمل شما چه نتایجی به بار آورده تا بعنوان تجربه انسانی از آن چیزی یاد بگیرید.

4- قدم چهارم ایجاد نرمش برای تغییر رفتار به گونه‌ای که به نتیجه دلخواه برسیم.

باید رفتارهای خود را با توجه به تغییرات جدید تغییر دهیم تا با هدفمان سازگاری پیدا کند. برای اینکه تغییر پایداری در زندگی خود به وجود آورید، باید راه تازه‌ای بیابید و نتایج آن را خوب بررسی کنید.
باید بدانید که اولین قدم برای ایجاد هر گونه تغییر رفتار، آگاهی از نیروی عظیم رنج و لذت و تأثیر این عواطف بر اعمال و کردار ماست. این آگاهی بدان معنی است که بدانیم اندیشه‌ها، جملات، تصورات و صداها همیشه با احساسی از رنج و یا لذت همراه است و تلفیق آنها عملی است که بطور مداوم در ذهن ما انجام می‌شود.ما باید برای رسیدن به هدف مورد نظر خود رفتارهای خود را تغییر دهیم، زیرا با رفتارهای  گذشته‌‌مان نمی‌توانیم به هدف تازه‌ای برسیم. نیازمند تغییرات جدید هستیم تا تناسبی بین رفتارها و اهدافمان ایجاد شود و در نتیجه به موفقیت برسیم.در مقاله ی بعد «به چگونگی به خدمت گرفتن محیط اطراف» برای رسیدن به« موفقیت» می پردازیم
 
 
http://daryaie- abi.blogfa. com/


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( سه شنبه 86/2/18 :: ساعت 3:46 صبح )
»» اوج گرفتن یا نگرفتن

هر چه بیشتر اوج بگیری در نظر مردمی که پرواز را نمی فهمند کوچکتر به نظر می رسی!
البته اوج گرفتن با اینکه فکر کنی اوج می گیری خیلی فرق دارد.
خیلی ها وقتی برایش ایراد و انتقادی گرفته می شود با توجیه اینکه مردم نسبت به من حسودیشان می شود و یا نمی توانند درکم کنند بی تفاوت از کنار اشکالات خودشان
می گذرند. 
فردی که برای بار اول سوار هواپیما شده بود چون شنیده بود که از داخل هواپیما موقعی که اوج می گیری مردم روی زمین به اندازه مورچه دیده می شوند. رو به فردی که در صندلی کنارش نشسته بود کرد و گفت :از این جا آدمهای روی زمین به اندازه مورچه ریز وکوچک دیده می شوند و با اشاره پایین را نشان داد.
فردی که کنار ایشان نشسته بود گفت:آنچه که شنیدی درست است ولی آنهایی که شما می بینید واقعا مورچه هستند چون ما هنوز از زمین بلند نشده ایم!
شاید باشد کسی که اوج بگیرد و در نظر مردمی که پرواز را نمی فهمند کوچکتر به نظر برسد ولی همیشه در دید مردم کوچکتر به نظر رسیدن دلیل بر پرواز و اوج نیست بلکه نشانگر اندازه و مقدار واقعی ماست.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( پنج شنبه 86/2/6 :: ساعت 4:52 عصر )
<      1   2   3   4   5      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شعر زیبای سیب حمید مصدق و جواب زیبای فروغ فرخ زاد
هیچ کس به تو مانند نشد!
به نسیمی همه راه به هـــم می ریزد
نامه اعتراضی على مطهری به شورای نگهبان درباره رد صلاحیتش
گفتگوی انتقادی طنز با خدا
نامه علی مطهری به فرمانده سپاه پاسداران
نامه سرگشاده على مطهرى خطاب به رئیس مجلس خبرگان رهبرى
گل یاس علی
تکنولوژی جدید برای کاهش چشمگیر انتشار گاز دی اکسید کربن
راز شب بود پیکر زهرا...
جملات منتسب به امام که در صحیفه نیست
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 55
>> بازدید دیروز: 14
>> مجموع بازدیدها: 556879
» درباره من

روزی تو خواهی آمد
سیدموسی سیدمحرمی
این وبلاگ صرفا برای دیگران نوشته نمی شود بلکه هر آنچه خود علاقمند به یادداشت آن هستم به عنوان دفتر خاطرات و ذخیره اطلاعاتی که در دفتر یادداشت و خاطرات برایم مقدور نیست می باشد لذا در وهله اول برای خودم می نویسم و اگر برای کسی قابل استفاده بود که چه بهتر.مزیت وبلاگ بر دفتر عقاید و خاطرات و... این است که در سایه اظهار نظر منتقدین کم و کاست نوشته هایم معلوم می گردد در حد امکان در صدد اصلاحشان برآیم و ....

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی دکترعلی مطهری [35]
مقالات محمد مطهری فرزند شهید مطهری [382]
پژوهشهای قرآنی [129]
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت [198]
سایت مذهبی تبیان [215]
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی [202]
شبکه فن آوری اطلاعات ایران [155]
پایگاه اطلاع رسانی طب مکمل [249]
پایگاه اطلاع رسانی طعام اسرار [128]
استاد شهید مطهری کتابها سخنرانیها و دست نوشته ها با امکان دانلود [184]
وب سایت شخصی اکبر اعلمی [192]
تو را من چشم در راهم [255]
روزی تو خواهی آمد. [278]
[آرشیو(13)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
مطالبی در مورد کامپیوتر بهداشت و تغذیه مذهبی و ...[117] . نماز . همای . همرنگ جماعت . با یک گل بهار . دست کوتاه و خرما بر نخیل . ربنا - شجریان . سد معبر . صدای طبل . عزاداری . عیسی به دین خود موسی.. . کاخ نیاوران . کنسرت دوزخیان . گروه مستان . گفتگوی ویزه خبری میرحسین موسوی موج سبز رتبه فساد بسیجی واقعی مسک .
» آرشیو مطالب
آموزش کامپیوتر
مذهبی
جامعه و زندگی
مذهبی ( میلادها)
تبریز و آثار تاریخی آن
به مناسبت یکصدمین سال تولد استاد شهریار
ماه مبارک رمضان
پزشکی و بهداشت و تغذیه
وبلاگهای دیگر نویسنده
طب قرآنی
لطیفه ها و جوکها
شهادت و وفات
سیاست و اداره جامعه
خاطرات
ورزشی
شهریور 1385
مهر 1385
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
آذر 88
دی 88
بهمن 88
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89
مرداد 89
آذر 89
آبان 89
شهریور 89
دی 89
بهمن 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
شهریور 90
مرداد 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
اسفند 90
فروردین 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
بهمن 91
خرداد 92
آبان 92
مرداد 92
بهمن 92
اردیبهشت 93
خرداد 93
مهر 93
آذر 93
آبان 93
دی 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
پاییزی ...
آخرین روز دنیا
.: شهر عشق :.
رنگارنگه
تیشه های اشک
شبستان
پاک دیده
عشق
جوک
گــــلستان: Golestan
allah is my lord
مذهب عشق
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
انا مجنون الحسین
رنگارنگ
مشاوره و مقالات روانشناسی
کجایید ای شهیدان خدایی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
وقایع
نیار یعنی آرزو
ESPERANCE55
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
قدرت شیطان
تو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ mp3 اس ام اس
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
آواز یزدان
اس ام اس عاشقانه
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
بازی بزرگان
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
کوثر
هیچ کس نمی داند من هستم
آسمان آبی
مزار شهدا
هوادارن پارسی بلاگ

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان













» طراح قالب
document.write('');