پاسخ این سؤال در لابلاى کتب اهل تسنن موجود میباشد.
متن کامل ویژه نامه در سایت تبیان
یک روزی از روزها دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشهاى در وسط آکواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمىداد.
او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد مىکرد، همان دیوار شیشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد.
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است.
در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت. ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آنسوى آکواریوم نیز نرفت.
میدانید چـــــرا ؟
دیوار شیشهاى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سختتر و بلندتر مىنمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش .
اگر ما در میان اعتقادات و باورهاى خویش جستجو کنیم، بىتردید دیوارهاى شیشهاى بلند و سختى را پیدا خواهیم کرد که نتیجه مشاهدات وتجربیات ماست و خیلى از آنها وجود خارجى نداشته بلکه زائیده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند.
گویند:پادشاهی داشت بادمجان می خورد ندیمش درباره فواید بادمجان مقاله ها برایش خواند.
چون پادشاه از خوردنش سیر شد و به اصطلاح دل زده شد گفت:از بادمجان خوشمان نمی آید!
ندیمش بار دیگر در ذم و نکوهش بادمجان جملات زیادی گفت!
پادشاه رو به ندیمش کرد و گفت :همین حالا تو داشتی بادمجان را تعریف می کردی؟!!!
ندیم گفت: پادشاه به سلامت باد! مرا چیزی گفتن که شما را خوش آید نه بادمجان را!!!!
تا زمانی که کمکهای ایران به کشورهایی همانند آذربایجان و افغانستان و عراق بیشتر از آمریکاست آنها در حمایت از ما جملاتی می گویند و اگر روزی پول بیشتری ازطرف آنها برسد همان روز قید ایران را زده و بر علیه اش سخن می گویند:
بدون شک حمایت کشور دوست و برادر و همسایه مان عراق را از مالکیت امارات بر جزایر سه گانه ایرانی شنیده اید.!!!!
دولت عراق از حق مالکیت امارات بر جزایر سه گانه ایرانی حمایت کرد!!!
البته کار خوب این است که یکی به میخ بکوبند و یکی به سندان ,تا هر دو را همزمان در دست داشته باشند.
قابل توجه مسئولین محترم:احتمالا" شهریه کشور عراق به موقع پرداخت نگردیده است!!!
ای دریغ ! آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.
کاش به جای سرمایه گذاری در اینگونه کویرها, در داخل کشور و در سرزمینهای حاصلخیز خودمان به فکر کشت و کار می بودیم!!
| |||
«مریم بهجت تبریزی» فرزند استاد شهریار در واکنش به سریال «شهریار»(کمال تبریزی) به خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس گفت: سریالی که با نام «شهریار» از شبکه دوم سیما در حال پخش است، متاسفانه دارای صحنهها و سکانسهایی غیرواقعی و توهین آمیز به شخصیت استاد شهریار بوده که نه تنها با واقعیتهای حیات آن بزرگوار همخوانی نداشته و ندارد، بلکه با تحریف و تغییراتی همراه بوده است که نهایتا به مسخ شخصیت حقیقی و اجتماعی و ادبی پدرم -که محبوبترین شاعر ایران در قرن حاضر است- منجر میشود. |
در اداره ای که ما کار می کنیم سال قبل وقتی اسامی کارکنان نمونه را اعلام کردند همه مان خندیدیم چون همه فکر می کردیم که این طنزی بیش نیست که بعدا" متوجه شدیم نه تنها طنز نیست بلکه عین واقعیت است.
وقتی بعدا" همکاران با رئیس در مورد شاخص های انتخاب سوال کردند گفته بود که از این پس انتخاب کارمند نمونه نوبتی است!!!! و به ترتیب همه معرفی خواهند شد.!!!
وقتی یک روز با رئیس کل در مورد شرایط متفاوت کاری همکاران و یکسان بودن حقوق و مزایا صحبت کردند و اعتراض داشتند مبنی بر اینکه کسی که در قسمت تولید کار می کند بدلیل شیفت بودن و سرو کار داشتن با انواع مواد شیمیایی و آلودگی های تنفسی و صوتی و میدانهای مغناطیسی قوی و... و حساسیت کار و نیاز به دقت و حوصله و استرس با کسی که بصورت روزکار و در قسمت اداری و با قابلیت استفاده از تمام امکانات رفاهی و ورزشی و....از لحاظ حقوق و مزایا فرقی داشته باشد اعلام کردند:آقا شرکت یک سفره گسترده شده ایست که هر کسی به نحوی دارد ارتزاق می کند شما کار خود را بکنید چه کار به بقیه دارید؟!!!
از بررسی دو مورد بالا و با توجه به اینکه انصافا" کشورمان ایران یک سفره گسترده ای است که فقط عده خاصی می توانند بهتر ارتزاق کنند .به عنوان مثال امسال برای مسکن نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبلغ 250 میلیارد سال اختصاص داده شده که برای هر نماینده 86 میلیون تومان بیشتر نمی رسد با وضعیت خودم که با داشتن بیش از 7 سال هنوز 5 یا 6 سال دیگر باید صبر کنم تا نوبت وام مسکنم فرا رسد تازه آن موقع مبلغ 18 میلیون خواهم گرفت و با این تورم مسکن کمترین قیمت مسکن آن موقع بدون شک بیش از صد میلیون خواهد بود البته نا گفته نماند که بنده ماهانه مبلغ چهارهزاروپانصدتومان به عنوان حق مسکن دریافت می کنم تازه شکر خدا که ما شاغلیم و از شغلمان راضی هستیم.
بنابراین به کاندیداهای عزیز حق میدهم که برای بدست آوردن هر رای سور و میهمانی بدهند یا با پول آرایی را خریداری نمایند یا وعده هایی دهند و.....
از طرفی در اوایل مجلس هفتم خیلی ها ادعا می کردند که این بهترین مجلس یا همان مجلس نمونه ماست همان نمایندگانی که دیگر حوصله شرکت در برخی از جلسات مجلس را هم ندارندو...
پیشنهاد من این است که برای تحقق عدالت اجتماعی و امکان ارتزاق عموم ملت شریف از این سفره گسترده ایران نمایندگی مجلس به صورت نوبتی باشد ونمایندگان از هر قوم و قبیله یا حتی خانواده با کاهش مدت نمایندگی از چهار سال به یک سال انتخاب شوند .
شاید بعضی ها اعتراض کنند که پس تخصص و آشنایی به قانونگذاری و .... چه می شود؟
عرض می کنم وقتی که قرار است هیچ قانونی در کشور اجرا نشود و هر کسی قانون را بر اساس رای شخصی خود تفسیر و اجرا می کند مصوبات مجلس هر چه باشد فرقی نمی کند و این قانون اگر در آن خیری باشد به طبقه از ما بهتران و چنانچه خیری در آن نباشد برای طبقات پایین کشور قابل اجرا خواهد بود.
و من اکنون به کاندیداهای عزیز عرض می کنم که وقتی گذارتان به مجلس عزیز و صندلی های سبزش رسید:
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار
یک صبوحی در میان مرغزار
یکی دوسال قبل بود . تاکسی های خیلی از مسیرها جلو ماشین خود دو نفر سوار می کردند.و من خود در این روز نفر دومی بودم که سوار جلو ماشین شدم.یکبار در را بستم ولی احساس کردم خوب بسته نشد دوباره در را باز کردم و بستم.(البته نه اینکه خیلی محکم در را ببندم).
راننده گفت: شاید چون شما می دانید که من به دوباره بستن در حساسیت دارم این کار را انجام دادید!!!؟
گفتم:احساس کردم در خوب بسته نشده بود.
گفت: نه بسته شده بود.
گفتم:نمی دانستم ولی یک بار باز و بسته کردن اضافی در بهتر از این است که مسافرتان بیفتد و هم خود او و هم شما را گرفتار و بدبخت کند.
گفت: نه برای من مشکلی پیش نمی آید بیمه برای این روزهاست دیگه پولش را می دهد!!!!؟
او این حرف را زد و من
سالهاست که در گوش خود آرام آرام
گفتن این حرف او تکرارکنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم که چرا؟
من با هیچ منطقی جوابی برای این شخص نداشتم!
و چند روز قبل یکی از بچه ها تعریف می کرد که راننده تریلی در طی یک تصادف با دو سه ماشین سه چهار نفر را کشته بود در حالی که می توانست به بهای آسیب دیدن جزئی ماشین خود جان آنها را نجات دهد ولی می گفت من چرا خود را به خطر بیندازم بیمه دیه شان را می دهد!!!!
نمی گویم عمل این افراد را با ایثار و از جان گذشتگی شهدا و جانبازان و ... مقایسه کنیم ولی می گویم مفهوم شعر: بنی آدم اعضای یکدیگرند ........ چه شده است.؟
این ملت چه شان شده است؟
ای کاش اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم. ای کاش!!!
منظور از پنیر در اینجا مهمترین خواسته و آرزوی هر شخص می باشد
ما مشتاق استخدام افراد صادق بودیم ولی اکنون نیاز به افرادی داریم که انعطاف پذیر باشند و خود را پای بند روشهای قدیمی نکنند.
هر قدر پنیر برای فرد اهمیت بیشتری داشته باشد به همان اندازه نسبت به آن وابستگی بیشتری احساس می کند.
اگر انسان خود را تغییر ندهد نابود می شود.
اگر انسان نمی ترسید چه کارهایی می توانست بکند؟
بیشتر مواقع پنیر را بو کن تا به موقع متوجه کهنه شدنش بشوی.
حرکت در مسیر جدید به انسان کمک می کند تا پنیر تازه ای پیدا کند.
وقتی انسان از دست ترس رهایی یابد احساس آزادی می نماید.
همیشه در بیرون پنیر تازه ای وجود دارد که باید دنبالش رفت!
رویای لذت بردن از پنیر جدید حتی قبل از دست یافتن به آن انسان را به سوی آن هدایت می کند.
انسان هر قدر زودتر پنیر کهنه را رها کند به همان نسبت زودتر به پنیر تازه می رسد.
آنچه انسان از آن می ترسد به اندازه ای که فکر می کند وحشتناک نیست . وحشتی که در ذهن انسان شکل می گیرد خیلی بدتر از موقعیتی است که در واقعیت وجود دارد.
زمانی تغییر انسان را متعجب می سازد که او منتظر چنین چیزی نباشد و آنرا جستجو نکند.
باورهای کهنه انسان را به سوی پنیر تازه هدایت نمی کند.
باورهای جدید انسان را به رفتارهای جدید سوق می دهد.
وقتی انسان متوجه بشود که می تواند پنیر تازه پیدا کند و از آن لذت ببرد طرز تفکر خود را تغییر می دهد.
توجه به موقع به تغییرات کوچک انسان را برای روبرو شدن با تغییرات بزرگتر آماده می سازد.
سریع ترین روش تغییر کردن خندیدن به اشتباهات خود می باشد.
بعضی از ترسها قابل احترام هستند زیرا آنها انسان را از خطر واقعی در امان نگاه می دارند . ولی خیلی از ترس ها هم غیر منطقی هستند و زمانی که انسان به تغییر نیاز دارد مانع تغییر او می شوند.
تغییرات اتفاق می افتند چه شما از آن بترسید و یا نترسید.
مشکل ما این است که نمی دانیم چه چیزی را باید رها کنیم و به سوی چه چیزی حرکت نمائیم؟
هر تغییری که تحمیل شود تبدیل به یک تهدید می شود .
برداشت از کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟
نوشته اسپنسر جانسون ترجمه محمد علی جدیری
چقدر عجیبه ...! آدرس منبعhttp://amisi.parsiblog.com/449582.htm
-چقدر عجیبه که یک ساعت عبادت به درگاه الهی ،دیر و طاقت فرسا می گذره ،ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره !
-چقدر عجیبه که 100 تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه ، اما وقتی که با همون پول به خرید می رویم ،کم به چشم می آید
-چقدر عجیبه که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد ،اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره !
-چقدرعجیبه که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم ،هر چی فکر می کنیم ،چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم ،اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم !
-چقدر عجیبه که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافی می کشه ،لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمان نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی می شه ،شکایت می کنیم و آزرده خاطرمی شویم !
-چقدر عجیبه که خوندن یک صفحه یا بخشی از قرآن سختة ،اما خواندن 100صفحه از پر فروشترین کتاب رمان دنیا اسونه !
-چقدر عجیبه که سعی می کنیم ردیف جلوی صندلی های یک کنسرت با مسابقه رو ،رزرو کنیم ،اما به آخرین صف های نماز جماعت تمایل داریم !
-چقدرعجیبه برای عبادت و کارهای مذهبی ،هیچ وقت زمان کافی در برنامه رومزه خودپیدا نمی کنیم ،اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو اخرین لحظه هم که شده انجام بدیم !
-چقدر عجیبه که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم ،اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختی باور می کنیم !
-چقدر عجیبه که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنن یا کاری در راه خدا انجام بدن ،به بهشت برن !
-چقدر عجیبه که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید ،به سرعت آتشی که
در جنگلی انداخته شود ،همه جا را فرا می گیرد ،اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن اون فکر می کنید !
آدرس منبع:http://amisi.parsiblog.com/449582.htm
ضمن آرزوی سالی سرشار از سرفرازی سلامت و توفیق روزافزون
من راههای رسیدن به موفقیت را نمی دانم ولی راه عدم رسیدن به موفقیت این است که با گول دادن بقیه خود را فردی موفق جلوه دهیم.
مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدستآورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست آوردهاید دوست داشتهباشید.
جرج برنارد شاو