اگر زندگی یک پرتقال در دستتان نهاد، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید
مهم نیست چند بهار در کنار هم زندگی کنیم باور کنید مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است در پایان زندگی خیلی از ما خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم ای کاش با خاطره ها زندگی نمیکردیم
هروقت که دل کسی را شکستی روی دیوار میخی بکوب تا ببینی که چقدر دل شکستی
هروقت که دلشان را بدست آوردی میخی را از روی دیوار بکن تا ببینی که چقدر دل بدست آوردی اما چه فایده که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند
دوست داشتن درست مثل ایستادن در سیمان خیس می ماند که هر چه بیشتر توش بمانی سخت تر جدا میشی، و اگر هم بتوانی ازش بیرون بیایی حتما رد پایت باقی می ماند.
باور کنید ، نیروی آدمی ، بی کران است.
باور کنید ،هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست
باور کنید ،که از عشق آفریده شده اید ، پس عشق را بیافرینید.
باور کنید ،خورشید به خاطر شما ، طلوع می کند.
باور کنید ،خدا هیچگاه از بندگانش ناامید نمی شود ولی بندگان او چرا!
باور کنید ، لایق بودن هستید.
باور کنید ، که اکنون مهم ترین لحظه است.
باور کنید ، که روح شما قدرت صعود به ماوراء را دارد.
باور کنید ، که شما هم می توانید
و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید تا زندگی ، شما را باور کند!
با عرض تسلیت بمناسبت ایام شهادت مولا امیرمومنان حضرت علی (ع)
آخرین وصایای امام علی(ع):
«شما را به تقوى و ترس از خدا سفارش میکنم و این که دنیا را نطلبید، اگرچه دنیا شما را بخواهد. و به خاطر آنچه از (زخارف دنیا) از دست شما رفته است، تأسف نخورید، و سخن راست و حق بگوئید، و براى پاداش (آخرت) کار کنید، و دشمن ستمگر باشید و یاور ستمدیده.
شما و همهی فرزندانم و خانوادهام را و هر کسی که این نامهی من به او خواهد رسید را به تقوى و ترس از خدا و تنظیم امور زندگى و سازش میان خودتان سفارش میکنم، زیرا از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود «سازشدادن میان دو نفر، از تمام نماز و روزهها (مستحبى) بهتر است.
دربارهی یتیمان از خدا بترسید و براى دهان آنها نوبت قرار ندهید (که گاهى سیر و گاهى گرسنه باشند)، و مبادا در اثر بىتوجهى نزد شما ضایع شوند.
دربارهی همسایگان از خدا بترسید که آنها مورد وصیت پیغمبرتان هستند و آنحضرت دربارهی آنان همواره سفارش میکرد؛ آن قدر که ما گمان کردیم آنها هم (از همسایه) ارث خواهند برد.
از خدا دربارهی قرآن بترسید که دیگران با عمل به آن بر شما پیشى نگیرند.
دربارهی نماز از خدا بترسید که ستون دین شما است
و دربارهی خانهی پروردگار از خدا بترسید و تا زنده هستید آن را خالى نگذارید که اگر خالى بماند، (از کیفر الهى) مهلت داده نمیشوید.
از خدا دربارهی جهاد با مال و جان و زبانتان در راه خدا بترسید.
ملازم همبستگى و بخشش به یکدیگر باشید و از پشتکردن به هم و جدائى از هم دورى کنید.
امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید، و گرنه اشرارتان بر شما حکمرانى خواهند کرد و آنگاه شما خدا را براى دفع آنها میخوانید، ولی او دعایتان را پاسخ نمیگوید.
اى فرزندان عبدالمطلب! مبادا به بهانهی کشته شدن امیر المؤمنین، در خونهاى مردم فرو روید. بدانید که نباید به جای من، کسی جز قاتل من کشته شود. اگر من از دنیا رفتم، شما هم به جای آن، ضربهاى به او بزنید. مبادا او را مثله کنید.
خدا را شکر می کنم که تمام شب صدای خرخر همسرم را می شنوم.
این یعنی او زنده است و سالم در کنار من خوابیده است.
خدا را شکر می کنم که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرف ها شاکی است.
این یعنی او در خانه است و در خیابان ها پرسه نمی زند.
خدا را شکر که مالیات می پردازم.
این یعنی شغل و درآمدی دارم.
خدا را شکر که باید ریخت و پاش های بعد از مهمانی را جمع کنم.
این یعنی در میان دوستانم بوده ام.
خدا را شکر می کنم که لباس هایم برایم کمی تنگ شده اند.
این یعنی غذایی برای خوردن دارم.
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.
این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.
این یعنی خانه ای دارم.
خدا را شکر می کنم که در جایی دور جای پارک پیدا کردم.
این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.
خدا را شکر که سر و صدای همسایه ها را می شنوم.
این یعنی می توانم بشنوم.
خدا را شکر که این همه شستنی و اوت کردنی دارم.
این یعنی من لباسی برای پوشیدن دارم.
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم.
این یعنی من هنوز زنده ام.
خدا را شکر گه گاهی اوقات بیمار می شوم.
این یعنی به یاد می آورم که اغلب اوقات سالم هستم.
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند.
این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.
پس هر کاری که فکرش را می کنید همش باید شکر خدا را به جا آورید.
برداشت از سایت :ایرال جنرال نویسنده :زهره زاهدی
ای مردم!
ماه خدا همرا با برکت و رحمت و مغفرت به شما رو کرده است.
ماهی که نزد خداوند بهترین ماههاست روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعات.
ماهی که شما به مهمانی خدا دعوت شده اید و خداوند شما را عزیز داشته است.
نفسهای شما در این ماه ثواب تسبیح دارد و خواب شما ثواب عبادت ،اعمالتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیتهای صادقانه و دلهای پاکیزه از خداوند بخواهید که توفیق روزه داری و تلاوت قرآن
را به شما مرحمت فرماید.
چرا که بدبخت کسی است که نتواند از فرصت این ماه استفاده کند و از آمرزش محروم گردد. .
هنگامی که تشنه و گرسنه شدید بیاد تشنگی و گرسنگی قیامت بیفتید.
به فقیران و محرومان با صدق و صفا کمک کنید به پیران و بزرگسالان احترام بگذارید.
کودکان را مورد محبت و مهربانی خود قرار دهید.
به خویشان و بستگان مهر ورزید و زبانهای خود را از آنچه نباید گفت باز دارید.
چشمانتان را از آنچه حلال نیست بپوشانید و گوشهای خود را از صداها و سخنان حرام ببندید. .
با یتیمان مهربانی کنید تا دیگران با یتیمان شما خوش رفتار باشند.
از گناهان توبه کنید و پس از هر نماز دستهای خود را به دعا بلند کنید زیرا که وقت نماز بهترین وقتهاست و خداوند در این وقت نظر خاصی به بندگان دارد.
هر که از شما روزه داری را افطار دهد گناهانش بخشیده می شود اگر چه به نصف خرما یا جرعه آبی باشد. .
کسی که در این ماه نماز مستحبی بجا آورد برات نجات از دوزخ را خواهد گرفت و هر که در این ماه نماز واجبی را ادا کند ثواب هفتاد نماز را به او خواهد داد.
هر که در این ماه بسیار بر من صلوات بفرستد خداوند ترازوی اعمال شایسته او را سنگین خواهد فرمود.
کسی که در این ماه یک آیه قرآن بخواند ثواب کسی را دارد که در ماههای دیگر تمام قرآن را خوانده باشد.
ای مردم! درهای بهشت در این ماه بر روی شما باز است از خداوند مهربان بخواهید تا بر روی شما نبندد و درهای جهنم بسته شده است از خداوند بخواهید بر روی شما نگشاید
تلقین به مرده ها
گویند مردی بعد از 60 سال زندگی مشترک زن خود را از دست داد .مراسم غسل و کفن اجرا شد و نوبت به دفنش رسید .روحانی از آن مرد خواست که همزمان با گفتن الفاظ تلقین جسد همسرش را تکان دهد.روحانی با طمانینه می گفت :یا فلانه بن فلان ! اسمع و افهم و....
پیرمرد که همه اش به طرف جنازه خم شده بود و کاملا خسته شده بود دیگر طاقت نیاورد و رو به آخوند کرد و گفت :آقا خودتان را خسته نکنید بنده در عرض 60 سال زندگی مشترک نتوانستم به این خانم حالی کنم که هر موقع از خانه بیرون رفتی در را نیز پشت سرت ببند و شما در عرض چند دقیقه می خواهید این همه کلمات سخت را یادش بدهید؟!!
بنده حکم شرعی این کار را نمی دانم ولی چیزی که به نظرم می رسد این است که اگر کسی در طول عمرش به چیزی اعتقاد داشته باشد و با اعمال خود اعتقادش را ثابت کند دیگری نیازی به تلقین ندارد و اگر کسی به چیزی اعتقاد نداشته باشد آیا می تواند در عرض چند دقیقه این همه مطلب را حفظ کرده و به سوالات نکیر و منکر که طبعا"چهار جوابی نخواهد بود بلکه به صورت تشریحی است جواب دهد؟!!
رسول اکرم (ص) می فرمایند:الناس نیام اذا ماتو انتهوو
مردم خوابند ولی موقعی که فوت کردند بیدار می شوند.
بنابراین از این حدیث شریف معلوم می گردد که آنچه که با با زبان به میت تلقین می کنیم ایشان به محض فوت آنرا به وضوح مشاهده و درک کرده است و دیگرنیازی به گفته های ما ندارد . وقتی که عمر تمام شد گفته می شود: داوطلبان گرامی وقت تمام است لطفا"پاسخنامه های خود را بلند کرده و به متصدیان امر تحویل دهید.
چقدر زیبا بود اگر تمام احکام دین را کاملا با کمک گرفتن از عقل خود درک می نمودیم و اگر علت و فلسفه حکمی را ازمان پرسیدند جواب محکمه پسندی داشته باشیم .
چقدر زیبا بود اگر در بالای منبرها بجای اینکه همه روزه چگونگی انجام وضو و تیمم و ... تکرار شوند فلسفه و دلیل هر عملی توضیح داده می شد تا نسل جوان امروزی با این همه سوالهای بی جواب مواجه نبودند .
اسلام دین کاملی است وبرای هر یک از احکام خود دلیل عقلانی دارد ما حکم به العقل حکم به الشرع .
ولی چون اکثر جوانان امروزی و حتی قدیمی کتر با آنها آشنایی دارند در برابر سوال هر کسی دچار حالت تردید می شوند و چون به راحتی به جواب سوالات خود نمی رسند فکر می کنند که این سوال جواب دینی و عقلانی ندارد لذا به مرور زمان فکر می کنند که دین برای 1400 سال قبل نازل شده و برای زندگی امروزی دیگر جوابگو نیست!
و این تقصیر من و شما نیست چون کار کارشناسان دینی است . و ما همیشه یک قدم از دنیای به اصطلاح بی دینان عقب تریم و منتظریم تا آنها فواید اعمال واجب و ضررهای اعمال حرام را کشف کنند تا سپس بگوییم :بله قرآن 1400 سال قبل به این مساله اشاره نموده است.
بنابراین چقدر به نظر ضروری می آید که در دوره دبیرستان بجای بعضی از کلاسها کلاس درس علل الشرایع تدریس گردد.
در این صورت دیگر نیازی به جمع آوری تلویزیون و سپس ویدئو و بعد از آن ماهواره و اینترنت نخواهد بود.
جوان امروزی باید دین خود را درست و کامل فرا گیرد و سپس خود تشخیص دهد که انجام چه کاری در شان و منزلت او هست و چه کاری نیست.
برای یک جوان و نوجوان که احساس می کند بزرگ شده و خود می تواند خوب و بد را تشخیص دهد هیچ چیزی آزار دهنده تر از این نیست که هر کسی در هر سطح سواد و معلوماتی برای انجام تمام اعمالش او را امر و نهی نماید
یکی از همکاران که ظاهرش بسیار مذهبی متعصب نشان میدهد تعریف می کرد :روزی در سرویس جوانی کنارم نشست و بی مقدمه سوال کرد:آقا ببخشید شما مسلمانید
عرض کردم : نه خیر
برای مدتی سکوت حکمفرما شد زیرا اصلا انتظار این جواب را نداشت.
و بعد گفت :بنده شهر تبریز را شهری مذهبی می دانستم در حالیکه این طور نبوده است!!!
عرض کردم:چرا؟
برای اینکه مردمش بیشتر به پول اهمیت می دهند.!!!
عرض کردم:ببخشید شما در شهرهایی که مد نظرتان است بی زحمت بگویید که مردمش پولهایشان را در کجا می ریزند تا ما نیز به آنجا رفته و پول پارو کنیم و دیگر نیازی به این همه کار و ... نداشته باشیم.
......................
لا اقل شما به ظاهر هم که شده می بایست می گفتید که مسلمانم.
عرض کردم :اگر من و شما در کشور یا شهری که مردمش دینی غیر از اسلام داشتند متولد می شدیم چه دینی داشتیم؟
لابد دین همان مردم و دین پدر و مادرمان را.
پس ما در پذیرش اصول دین خودمان هم از پدر و مادر خود تقلید کرده ایم در حالیکه تقلید در اصول دین به هیچ وجه درست نیست.اگر دین خود را با تحقیق پیدا می کردیم به آن معتقد می شدیم و اعمال و رفتارمان هم آنرا تصدیق می کردند .
چگونه بگویم مسلمان هستم در حالیکه زندگیم سراسر با دروغ وخیانت و خوردن مال حرام و .... آمیخته است .اگر عرضه انجام احکام دینی را نداریم چرا با آبروی آن دین و پیروانش بازی می کنیم.؟؟؟
دل بی تو به جاان آمد وقت است که باز آیی
قبل از هر چیز اعمال مربوط به این روز:
1- دروغ نگوییم(هزار مرتبه) 2- دروغ نگوییم (دویست مرتبه )3و4 و....
اماما!می دانی که دوستتان دارم و شیعه شما هستم و .....و می دانم که شما می توانید مرا نجاتم دهید.ولی به هر که دروغ بگویم به خودم و شما و خدایم که نمی توانم دروغ بگویم.
من نیز منتظر ظهورتان هستم ولی نه برای امروز و فردا بلکه هفتاد و هشتاد سال بعد!!!!!(البته من با ظهور شما حتی همین امروز هم مشکلی ندارم ولی شما احتمالا" با این کارهای من مشکل خواهید داشت).
بخاطر اینکه بنده تازه به مال و منالی رسیده ام و به پست و مقامی دست یافته ام و تازه به بیت المال دسترسی دارم و راه استفاده از آن را یاد گرفته ام و ....اجازه بدهید تا من نیز چو دیگران برج سازی کنم اجناس مورد نیاز مردم را در شب عید و ایام رمضان و .... احتکار کنم و بعدا" به قیمت فقط چندین برابر بفروشم من که نمی خواهم مال مردم را بخورم بلکه با رضایت کامل به خودشان بفروشم .ولی قول می دهم رئیس هر کارخانه یا اداره ای که شدم در روز میلاد شما جشن مفصلی برای خودم و نزدیکان و شاید تعدادی از کارکنان که به حمایت آنها هم نیازمندم بگیرم و در سایه اسم شما به پست و مقام بالاتری دست یابم و خلاصه هر کاری که دلم خواست بکنم ولی وقتی پیر شدم و از همه چیز سیر و خسته شدم و دیگر توانایی انجام هیچ کاری را ندارم یک روز قبل از مرگم شما حتما" بیایید و چون عمری با اسم شما زندگی کردم با بیت المال بارها به حج رفتم و در ایام عاشورا خیرات دادم و ....توبه را برایم بیاموزید و از خدا بخواهید که توبه مرا قبول کند .بنده در چنین روزی منتظر واقعی شما خواهم بود چون هر چه داشتم دیگر به دردم نمی خورند.بنابراین با جان و دل خواهم گفت :دل بی تو بجان آمد وقت است که باز آیی.!!!
امروز عید است و ضمن عرض تبریک این عید عزیزچون وظیفه ما آماده کردن شرایط ظهور با خدمت به دین و مسلمین است لذا درباره وجدان کاری هم بنویسم .
امروز روز تعطیل است ولی انگار نه انگار .چون تعداد افرادی که سوار سرویس شدند بیشتر از روزهای قبل اگر نباشد کمتر که نبود.
نمی دانم چه کسانی هستند که از بوش پول می گیرند و می گویند که کار مفید در کشور ما بیست دقیقه در روز است .ولی کجای دنیا مردم در روز تعطیل استراحت و خوشی و تفریح با خانواده و دید و بازدید و ... را رها کرده و سر کار می روند آنهم بدون اجبار و با اختیار کامل.
آیا انگیزه ای به غیر از خدمت صادقانه می تواند باشد؟هر چند که بعضی افراد با دید منفی می گویند که اینها برای گرفتن اضافه کاری و حق ایام تعطیل سر کار می روند!!!و الا اینها در روزهای عادی کار خود را انجام نمی دهند و به ارباب رجوع وعده امروز و فردا می دهند .
می گویم : مگر بده که آدم مشتاق دیدار ارباب رجوع خود باشد ؟!!
می گویند :چرا درب اتاقشان را می بندند و به تماسهای تلفنی جواب نمی دهند؟
می گویم : لابد بخاطر اینکه می خواهند کارشان خالص برای خدا باشد و جنبه ریا نداشته باشد.و اگر موقع ناهار از لانه هایشان بیرون می آیند برای رفع تکلیف و برای اینکه توانی برای کار کردن داشته باشند غذایی هم می خورند.
اصلا" چرا این طیف از ملت برای شرکت در انتخابات شورا و مجلس و ... این همه پول از جیب خود شان خرج می کنند مگر نه اینکه فقط و فقط می خواهند به مردم خدمت کنند .
اگر آمار دست من بود می گفتم ساعات کاری مفید در کشور ما 26 ساعت در روز!!! یعنی دو ساعت هم از روز بعد چون حتی وقتی که در خانه سازمانی می خوابیم به فکر درآمد بیشتر و استفاده از امکانات و...هستیم تازه نگهبان اموال دولتی هم که هستیم!!!!
خدایا !ملت ما را لحظه ای به حال خود وا مگذار.
از حرف تا عمل
ما همه شیران ولی شیر علم حمله مان از باد باشد دم به دم
گویند مردی بود بسیار وارسته واهل عمل که مردم آن محل از ایشان دعوت به سخنرانی کردند.گفت :خبرتان می کنم .
فردا صبح عازم یک نقطه خلوت دور از شهرشد که در ختی بود و گنجشکان زیادی روی آن نشسته بودند ولی گنجشکان تا ایشان را دیدند همه فرار کردند.برگشت و به مردم گفت :یک سال به من مهلت دهید ببینم چه کار می توانم بکنم.
یک سال تمام به مراقبت بیشتر در اعمال و رفتار خود پرداخت .با اتمام مهلت باز به طرف درختی رفت که سال قبل رفته بود .این بار گنجشکان با دیدن او پرواز نکردند ولی وقتی خواست که خم شده و از روی زمین سنگ بردارد همه فرار کردند .برگشت و از مردم معذرت خواهی کرد که فعلا"شایسته سخنرانی نیستم .لذا یک سال دیگر از شما فرصت می خواهم.
سال بعد و همان درخت و گنجشکان زیادی در روی آن....خم شد سنگ برداشت باز هم فرار نکردند دست برد و چندین گنجشک را گرفت و نوازش کرد و به شهر بازگشت .باز دعوت به سخنرانی کردند پذیرفت و به مسجد رفت .در همه جای شهر خبر پیچید که فلانی می خواهد سخنرانی کند مسجد به اندازه ای شلوغ بود که جای سوزن انداختن نبود .و ایشان در برابر سیل جمعیت مانده بود که برایشان چه بگوید ؟چون تا بحال اهل عمل بوده است نه سخن؟از جلوی درب مسجد یکی داد زد خدا پدر کسی را بیامرزد که یک قدمی به جلو بردارد.
گفت مردم:همه اش به این فکر بودم که برایتان چه بگویم که این شخص از فکر نجاتم داد.خدا پدر کسی را بیامرزد که قدمی به جلو بردارد.والسلام علیکم و رحمت ا... و برکاته.و سخنرانی ایشان تمام شد.
نمی دانم تا بحال دقت کرده اید یا نه ! پای صحبت هر کسی از افراد جامعه مان که می نشینی از هر طبقه و قشر و سطح سواد و ......احساس می کنی که پای صحبت یک جامعه شناس و یک اسلام شناس و روانشناس و... نشسته ای ! صحبت از اجرای عدالت وجدان و نارضایتی از تبعیض و ...ولی تا رفتار و کردارش را می نگری در موارد بسیاری اختلاف از زمین تا زیر زمین است!
چندین سال قبل که حامل پیامی برای یکی از روسا بودم تحلویلمان گرفت و چایی تعارف کرد و از کار و بارمان پرسید و نقد و انتقاد از عملکرد بعضی از مسئولان که تلفنش زنگ زد چندین دقیقه صحبتشان بطول انجامید و بعد از آن پرسید؟آیا می دانی کی بود؟ عرض کردم:نه؟ گفت:آقای وزیر بودند :گفتند که فلانی !فلان مساله را چکارش کنیم؟گفتم : خودتان که به تازگی ابلاغ فرموده اید که طبق قانون جدیدتان اقدام نماییم؟!!
گفتند: نوشته ها را ولش کن در عمل شما باید بگویید که چه کار کنیم !!!!!!
شاید بسیاری از وزرا و نمایندگان ما نیز خود می دانند که مصوبه هایشان قابل اجرا نیست ولی با اینحال برای تصویب آن هر کاری می کنند!!!!
ولی دریغ از یک جو عمل به جای این همه شعار.
امام علی (ع): مغبون است کسی که دو روزش مثل هم باشد.
توبه بر لب سبحه بر کف دل پر از شوق گناه معصیت را خنده می آید زاستغفار ما
قران کریم:....لم تقولون ما لا تفعلون .چرا چیزی را می گویید که به آن عمل نمی کنید؟
روزگاری یک تیم قایقرانی ایرانی بود.
تیم ایران و ژاپن برای برگزاری مسابقات سالیانه به توافق رسیدند .
هر تیم شامل هشت نفر بود.
هر دو تیم برای رسیدن به بهترین نتیجه به شدت تلاش کرده بودند .
در روز مسابقه هر دو تیم در شرایط مساوی مسابقه را شروع کردند و ....
تیم ژاپن با اختلاف یک مایل برنده شد.
حال و هوای تیم ایران خیلی سرد و بهت زده بود. مدیریت ارشد تصمیم گرفت برنده مسابقات سال آینده باشد. به همین دلیل یک تیم تحلیل گر برای بررسی اوضاع و ارائه راهکار مناسب به خدمت گرفت.
بعد از تحلیل های مختلف تیم تحلیل گر کشف کرد که ژاپنی ها هفت پاروزن و یک کاپیتان داشته اند در حالیکه تیم ایران یک پاروزن و هفت کاپیتان داشته است.
با رسیدن به این نتیجه حیاتی مدیریت رویکرد حکیمانه دیگری را پیش گرفت . آنها تیم مشاوری را برای ساختار دهی مجدد تیم ایران به خدمت گرفتند.
بعد از چند ماه تیم مشاوران به این نتیجه رسیدند که تیم ایران دارای کاپیتانهای زیاد و پاروزن های کم بوده است.
بر اساس این تحلیل یک راه حل نیز ارائه شد ساختار تیم ایران باید تغییر کند .در نتیجه باید چهار کاپیتان توی تیم داشته باشیم که توسط دو مدیر هدایت شوند . ضمنا به یک مدیر ارشد و یک پاروزن هم نیاز است .همچنین پیشنهاد شد که محیط کار پاروزن تیم تغییر کرده و به یک محیط رقابتی تبدیل شود.
سال بعد ژاپنی ها با اختلاف دو مایل برنده شدند!!!!!
تیم ایرانی بلافاصله پاروزن تیم را بدلیل عدم کفایت و عملکرد نامناسب از کار برکنار کرد .(مشابه کنار گذاشتن آقای علی دایی از تیم ملی)اما به مدیریت به خاطر انگیزه ای زیادی که در فاز آماده سازی در تیم ایجاد کرده بود پاداش و امتیازات لازم پرداخت شد.
شرکت مشاور یک تحلیل دیگر ارائه کرد که نشان می داد :
-استراتژی اتخاذ شده مناسب بوده
- انگیزه لازم داده شده
اما ابزار مورد استفاده باید بهبود یابد.
در حال حاضر تیم ایران در حال طراحی یک قایق جدید است.
برادرم با یکی از کاروانهای راهیان نور برای بازدید از مناطق جنگی عازم جنوب شده بودند پس از بازگشت از قول یکی از فرماندهان می گفت :وقتی عازم جنگ بودم مادرم گریه می کرد و بسیار نگرانم بود.برایش گفتم مادرم !من که به شهرداری نمی روم !!!من دارم می روم جنگ پس چرا این همه نگرانی؟!!
در سال جاری که قصد گرفتن وام مسکن از بانک را داشتم نیاز به یک برک کپی از پایان کار و پروانه ساخت آپارتمان خریداری شده بود که بنده نداشتم .
کارمند بانک برایم گفت که اگر شما شخصا به شهرداری مراجعه نمایید شایدبه این زودی نتیجه ای نگیرید لذا من نامه ای به شهرداری منطقه 4 تبریز می نویسم تا شما در عرض کمتر از یک ساعت بتوانید این دو برگ کپی را برایمان بیاورید .
سریع نامه را گرفته و به شهرداری رفتم .اطلاعات مرا به طبقه 2 راهنمایی کرد.آنجا فیشی برایم دادند که می بایست مبلغ چهار هزارتومان به عنوان حق کارشناسی پرداخت می کردم بعد از پرداخت مبلغ فیش با آنهمه شلوغی بانک و...فیش را گرفته و گفتند شما بفرمایید کارشناسمان می آید تا ساختمان را ببیند گفتم آقا: ببخشید من ساختمان سازی نمی کنم بلکه از ساختمان آماده که خریداری کرده ام یک برگ کپی پایانکار و پروانه ساخت می خواهم تازه فهمیدم که آقا اصلا نامه را درست نخوانده یا متوجه نشده است!!!
گفت در این صورت کار شما به ما مربوط نمی شود بلکه مربوط به بایگانی است که در طبقه زیرزمین است!!!
در طبقه زیر زمین مرا به آقای د.ارجاع دادند سند را ازم گرفت ولی گفت شما باید شماره ملک را بیاورید .
گفتم مگر این شماره در سند موجود نیست .
گفت:نه شماره سند یک عدد سه رقمی است که شما باید آنرا حتما برایم بیاورید تا من بتوانم پرونده شما را پیدا کنم.
از هر که سوال کردم گفتند شماره ملک همانی است که در سند قید شده و شاید منظور ایشان از عدد سه رقمی سه عدد هزار تومانی سبز باشد .
به اداره ثبت مراجعه کردم همان را گفتند به شعبه بانکی که صاحبخانه از آنجا وام برداشته بود مراجعه کردم و کپی های مورد نظر را دیدم همان شماره قید شده در سند را دیدم و شعبه بانک از ارائه کپی طفره رفته و قبول نکردند و گفتند که ما مجاز به دادن کپی از مدارک ارائه شده به بانک نیستیم .
دو روز گذشته بود و من هنوز هیچ نتیجه ای نگرفته بودم . دوباره سراغ آقای د. رفتم این بار صاحب ملک را نیز با خود بردم و گفتم که شما این دو برگ کپی را برایم تهیه کنید .ایشان می گفتند که من آشنا دارم و .... ولی نتوانستند نتیجه ای بگیرند .
آقای د. خطاب به صاحب ملک گفتند : بنده نمی توانم با سفارش همکارم همه روزه به دنبال کارهای این و آن باشم بنده حاضرم این کار را به خاطر شخصیت این آقا(اشاره به من کرد) انجام دهم ولی به سفارش آشنای شما کاری ندارم.
و خطاب به من:نمی دانم ..شاید پست سر من خیلی چیزها گفته باشند ولی گفته باشم که من اهل رشوه و ... نیستم .
بنده نیز گفتم :من نیز چنین فکری نمی کنم چون کاملا بعید به نظر می رسد اصلا حیف شماست که مال حرام بخورید و....
خلاصه گفتند که در پایان وقت اداری سری به من بزن تا ببینم چه کار می توانم بکنم اگر امروز پنجشنبه هم نشد صبح شنبه حتما کارت را راه میندازم.
ولی جالب این جاست بنده که دائم از بیرون حرکات ایشان را در نظر داشتم از موقعی که نامه مرا برداشت تا پیدا کردن پرونده فقط سه دقیقه طول کشید(از ساعت 12:29 تا 12:31)!!!!حالا کپی را گرفته به دبیرخانه رفتم ساعت یک ربع مانده به ساعت 13 بود. کارمند دبیرخانه گفت:ان شاا... ساعت نه صبح شنبه بیا و نامه را بگیر !!
با التماس گفتم می دانید که من دو روز تمام علاف این دو برگ کپی بوده ام لذا راضی به این نشوید که یک روز دیگر دوباره معطل شوم .
گفت: تقصیر من نیست کسی نیست که نامه را امضا کند .
لذا بیرون آمده و سریع به امور اداری رفتم رئیس نبود ولی جانشینش آنجا بود .گفت اگر نامه را بیاورید سریع برایتان امضا می کنم و خودش به دبیرخانه آمد و گفت کی گفته کسی نیست که نامه را امضا کند کار ایشان را راه بیندازید.
کارمند ناراحت شد و گفت : کی به شما گفت که فورا به امور اداری بروید؟
عرض کردم می خواستم ببینم اگر کسی هست نامه ام را امضا کند. گفت:بیرون منتظر باش! نامه را به منشی داد و خودش جلوی در آنقدر ایستاد تا جانشین امور اداری از اتاقش به بیرون رفت. ایشان فکر کردند که به خانه شان رفتند و دیگر کسی نیست که نامه مرا امضا کند لذا به من گفت نامه ات آماده است بیا و ببر امضا.
با نومیدی نامه را گرفتم و اطراف را می گشتم تا شاید آن آقا را قبل از سوار شدن به ماشینش بیابم که خوشبختانه دیدم که ایشان دوباره به اتا قشان بازگشتند نامه را امضا کردند و من پس از دو روز کاری کامل جواب نامه بانک را گرفته بودم در حالیکه موقع آمدن به شهرداری به برادرم گفته بودم که ظاهرا حداکثر کمتر از یک ساعت در شهرداری کار دارم!!!!!