لینکهای دانلود :
لینک دانلود با حجم 3.7 MB - پسوورد فایل www.asandownload.com
http://dl.asandownload.com/Mobile/Multimedia/Sound_Clip/rabana-www.AsanDownload.com.zip
لینک دانلود دیگر ربنا با صدای استاد شجریان با حجم 787 کیلو بایت با فرمت mp3 :
http://dl.yasinmedia.com/dua_ziyarat_mp/Rabbana%28shajariyan%29.mp3
لینک دیگری برای دانلود با فرمت wma :
http://macromediax.persiangig.ir/audio/rabbana.wma
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ربنای اول، سوره آل عمران از سوره های مدنی - آیه شماره 8
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
بارالها ، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی ، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت .
lord, do not cause our hearts to swerve after you have guided us. grant us your mercy. you are the embracing giver.
ربنای دوم، سوره مومنون از سوره های مکی - آیه شماره 109
إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ
زیرا شمایید که چون طایفه ای از بندگان صالح من روی به من آورده و عرض می کردند بارالها ما به تو ایمان آوردیم ، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهربانی فرما که تو بهترین مهربانان هستی .
among my worshipers there were a party who said: "lord, we believed. forgive us and have mercy on us: you are the best of the merciful."
ربنای سوم، سوره کهف از سوره های مکی - آیه شماره 10
إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا
آنگاه که آن جوانان کهف ( از بیم دشمن ) در غار کوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت کردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیا ساز .
when the youths sought refuge in the cave, they said: "lord give us from your mercy and furnish us with rectitude in our affair
ربنای چهارم ، سوره بقره از سوره های مدنی - آیه 250
وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند از خدا خواستند که بار پروردگارا به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما .
when they appeared to goliath and his soldiers, they said: "lord, pour upon us patience. make us firm of foot and give us victory against the nation of unbelievers
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری ازاوبگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.
به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن."
لا به لای هق هقش گفت: "اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد؟ ..."
خدا گفت: "آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید"، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: "حالا برو و یک روز زندگی کن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید، اما میترسید حرکت کند، میترسید راه برود، میترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.."
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ....
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ...
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمیشناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد.
فردای آن روز فرشتهها در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!"
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟
ایسنا نوشت: آیتاللهالعظمی صافی گلپایگانی با اشاره به برخی بیاخلاقیها که در سالروز رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی اتفاق افتاد، گفت: در زمانی که ما به اتحاد و همدلی و یگانگی احتیاج داریم و باید همه با رعایت تقوا و موازین اخلاقی و پایبندی به اصول و ارزشهای اولیه انقلاب، میراث شهیدان را که همان نظام اسلامی است پاسداری نماییم، متاسفانه بعضی از اشخاص کارهایی نسنجیده و غیراخلاقی انجام میدهند که به اتحاد و یکپارچگی مردم ضرر میرسانند.
به گزارش ایسنا، به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله صافی گلپایگانی وی تاکید کرد: اهانتی که به جناب حجتالاسلام آقای حاج سیدحسن خمینی شد، موجب تاثر و تاسف اینجانب گردید که مسوولان محترم نظام باید آن را جبران نموده و به عاملین آن تذکر دهند که همه و همه؛ به خصوص رسانهها و جراید و به ویژه صدا و سیما در این شرایط حساس باید کاری کنند که مردم به نظام اسلامی امیدوارتر از گذشته شوند و درصدد حل مشکلات کشور و مردم باشند و احترام بیت امام را بیش از گذشته رعایت نمایند. همچنین خبرگزاری ایلنا نوشت: آیتالله جوادی آملی نیز با محکوم نمودن توهین به یادگار امام فرمودند: شما را به صبر و استقامت توصیه میکنم، من لحظهای که در تلویزیون آن توهینهای جمع اندک را ملاحظه کردم از صمیم قلب برای شما دعا کردم.
این مرجع تقلید ضمن اشاره به فرازی از صحیفه سجادیه در دعای ?? که حضرت میفرمایند: اللهم الی اعتذرالیک من مظلوم ظلم بحضرتی فلم انصره، خداوندا عذر میخواهم درباره مظلومی که در حضور من مورد ستم واقع شده من او را یاری نکرده باشم. وی اضافه کرد: آنچه آن روز واقع شد، ظلمی آشکار بود که به امام و بیت امام رواداشته شد.
ایشان در پایان سید حسن خمینی را به شرح صدر توصیه نموده و گفت: دل خود را وسیع گردانید، منتظر لطف خداوند باشید و توکل خویش را جز به خداوند متعال متوجه نقطهای دیگر نگردانید که خداوند متعال بهترین مددکار است.
لینک مطلب
تهران - نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ضمن استقبال از صدور حکم اخراج وی از فراکسیون اصولگرایان اظهار داشت: این کار پدیده مبارکی است که موجب میشود اصولگرایی به مسیر خود برگردد. |
دکتر علی مطهری نسبت به برخی انتقادها و برخی برداشت ها از یادداشت قبلی اش درباره ممانعت از سخنرانی سید حسن خمینی واکنش نشان داد.
در این یادداشت اختصاصی که برای "تابناک" ارسال شده، مطهری نماینده مجلس شورای اسلامی علاوه بر واکنش به انتقادها و اعتراض ها، توضیحاتی نیز درباره یادداشت پیشین خود داده است.
متن کامل یادداشت ارسالی ایشان بدون هیچ گونه تغییری به شرح زیر است:
نظر به اینکه برخی افراد از روی حسن نیت و برخی از روی شیطنت، قسمت پایانی یادداشت مورخ 15/3/89 اینجانب در پایگاه اطلاع رسانی "تابناک" را تعریض به مقام معظم رهبری تلقی نمودند لازم است توضیحی ارائه کنم.
در پایان آن یادداشت آمده بود: «آقایانی که اصرار به شبیه سازی حوادث امروز با حوادث صدر اسلام دارند آیا صحیح می دانند که آنها و دار و دسته شان را به سپاه عمر سعد و ابن زیاد تشبیه کنیم که در روز عاشورا با ایجاد سر و صدا اجازه نمی دادند نوه پیامبر(ص) سخن بگوید؟».
منظور من از کلمه «آقایان» کسانی است که در یک سال گذشته از اصل کلی بیان شده توسط رهبر گرانقدر انقلاب سوء استفاده کرده و می کنند و با فرصت طلبی و تطبیق آن اصل کلی بر مصادیق دلخواه خود، در صدد حذف همه رقبا و مخالفان خود از صحنه انقلاب هستند. آن اصل کلی مورد نظر رهبر انقلاب اسلامی این است: همان طور که در صدر اسلام افرادی مانند طلحه و زبیر با سوابق درخشان خدمت به اسلام، از صراط مستقیم خارج شدند و رو در روی امام بر حق قرار گرفتند امروز نیز امکان چنین چیزی وجود دارد. این مطلب را شهید آیت الله مطهری به بیان دیگری چهل سال پیش در کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام ذکر کرده اند و آن این است که یکی از مشخصات شیعه اصول گرایی آن است و صحابی پیغمبر بودن، ملاک بر حق بودن نیست. شخصیت ها را باید با حق ارزیابی کرد و شناخت نه حق را با شخصیت ها. و اساسا این منطق بیش از هزار سال در بحث معروف «عدالت صحابه» در کلام شیعه بیان شده است.
این اصل کلی حرف درستی است و کسی نمی تواند منکر آن باشد و البته صرف مطرح شدن بحث توسط ایشان در این زمان نشان می دهد که برای آن در زمان ما مصداق یا مصداق هایی وجود دارد. اما شاهد بوده ایم که در یک سال گذشته یک باند قدرت پرست با تمسک به این اصل کلی بر آن بوده است که افراد صالحی را که نقش موثری در فتنه اخیر نداشته اند به صرف اینکه منتقد آنها بوده اند از صحنه انقلاب خارج کند و البته به خاطر آگاهی بخشی و روشنگری های امثال این بنده هنوز نتوانسته است و به فضل الهی نخواهد توانست. به تعبیر استاد مطهری انقلاب فرزند خور نیست، غفلت ماست که باعث می شود انقلابیون راستین به حاشیه رانده شوند. پس روشن است که مقصود تعریض به رهبری نبوده است.
این گروه که در صدد مصادره انقلاب برای خود و حذف فرزندان راستین انقلاب اسلامی است و میانگین سنی آنها هم از 30 سال تجاوز نمی کند باید آرزوی قطع پیوند میان ما خانواده شهید آیت الله مطهری با رهبر انقلاب را به گور ببرد. رهبر عزیز انقلاب، ما را از دوران کودکی می شناسند و یک بار جمله ای به این مضمون فرمودند که «یکی از بخت های آقای مطهری این است که فرزندان ایشان در جمع آوری و حفظ اصالت و نشر آثار ایشان این قدر جدی هستند».
گرچه سخن من اساسا متوجه ایشان نبود اما این کاسه های داغتر از آش باید بدانند که خود رهبر گرانقدرمان از انتقاد استقبال می کنند و از افراد متملق و چاپلوس بیزارند و افراد حر و آزاده را قدر می شناسند. گواه آن، گذشته از سیره و رفتار ایشان در جلسات خصوصی، برخوردی است که در سال گذشته با یک دانشجوی منتقد داشتند. این همان سیره مولای ایشان امیرالمومنین علی علیه السلام است که خطاب به مردم می فرماید: وظیفه شماست که از من در خفا و آشکار انتقاد کنید.
در اینجا ذکر چند نکته دیگر در مورد یادداشت اخیر لازم است:
1. آنچه در حرم امام رخ داد قطعا ضد انقلاب را خوشحال کرد و از جمله سازمان منافقین با خوشحالی وصف ناشدنی این اتفاق را «نشان دهند? اختلاف عمیق میان باندهای حکومتی» خواند. کسانی که خود را «بصیر» می نامند چگونه همراه با دشمن ترین دشمنان انقلاب چنین به وجد آمده و این بار شادی دشمن را دلیل نادرستی عمل خود نمی دانند؟
2. من با حجة الاسلام سید حسن خمینی در گرایشات سیاسی و فکری اختلافات بسیاری دارم ولی در عین حال با برخوردی که با او صورت گرفت سخت مخالفم. اینکه جمعیتی از نیروهای حزب الله به عملکرد سید حسن به دلیل اموری مانند شرکت در محافل خصوصی سران معترضان اعتراض داشته باشند طبیعی و به حق است اما اگر بنا بود این اعتراض به طور طبیعی صورت گیرد، با توجه به حرمت مکان و حضور دویست خبرنگار خارجی، این عمل حداکثر در دو سه دقیقه در ابتدا یا انتهای صحبت تمام می شد و یا با نمایش پلاکارد انجام می گردید.
اما این که اعتراض به نحو «رو کم کنی» انجام شود و آنقدر اعتراض را ادامه دهند تا سخنران تریبون را ترک کند و بعد سوت و کف بزنند و سپس پیامک پیروزی برای هم بفرستند، این قطعا برنامه ریزی شده است. یک حزب اللهی واقعی عاشق امام حداکثر به چند شعار قناعت می کند و قطعا به مستأصل کردن نوه امام در مقابل صدها خبرنگار خارجی و در جایی که روح امام حاضر است راضی نمی شود مخصوصا با توجه به اینکه این اولین اعتراضی بود که در یک جمع عمومی نسبت به نوه امام(ره) صورت می گرفت. البته سخنران قبلی هم از چند راه به افزایش التهاب کمک کرد.
3. دم خروس میزان اطاعت از رهبری را در همین یکی دو روز می توان در برخی رسانه هایی که خود را «رسانه های افشاگر فتنه» می نامند دید. هنوز 48 ساعت از توصیه اکید رهبر بزرگوار بر رعایت اخلاق و انصاف در برخورد با منتقدان نگذشته بود که به جای نقد سخن، صدها ناسزا و تمسخر را نثار منتقدان کردند. این رسانه های بصیر! که اخیرا جایزه هم گرفتند سزاوار بود جایزه آنها به جای «جایزه به افشاگران فتنه»، «جایز? مرگ اخلاق در رسانه» نام می گرفت.
آری، اگر بصیرت آن چیزی است که امثال آیات الهی چون حضرات صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی، وحید خراسانی، شبیری زنجانی، جوادی آملی، امینی، استادی، مظاهری و ری شهری ندارند ولی امثال رسایی و روانبخش و کوچک زاده دارند من از نظر بصیرت کور مادرزاد به دنیا آمده ام و شفا یافتنی هم نیستم و مرگ را بر چنین بصیرتی ترجیح می دهم.
لینک مطلب
مجنون هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی دید.
روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد.
مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی.
مجنون به خود آمد و گفت: من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم، تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟
* وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار.
* یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق و علاقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد.
* مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
* اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
* هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی .
* یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
* هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
* از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
* در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
* وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"
* هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
* هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
* با زنی که با بی میلی غذا می خورد ازدواج نکن.
* وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
* هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
* راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
* هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
* شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
* سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "
* هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
* چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
* وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
* هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
* وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.
* در حمام آواز بخوان.
* در روز تولدت درختی بکار.
* طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
* بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
* فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.
* ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
* هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
* شیر کم چرب بنوش.
* هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
* فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
* از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
* فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند.
منبع: کتاب نکته های کوچک زندگی. اچ جکسون براون. ترجمه: زهره زاهدی
قیمت امیر تیمور!!
امیر تیمور در حمام بود. به دلاک گفت:«پسر ! من به چند می ارزم؟» دلاک رند جواب داد:« قربان 10 دینار»
امیر گفت: « نادان بی شعور تنها این لنگ که من به کمر بسته ام 10 دینار می ارزد.»
دلاک جواب داد: « قربان با لنگ حساب کردم.»
یک اسکانس بیست دلاری!
وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم.
جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.
به نظر می رسید پول زیادی نداشتند.
شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد.
بچه ها همگی با ادب بودند.
دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
مادر بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید:« چند عدد بلیط می خواهید؟»
پدر جواب داد: « لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.»
متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت. پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید:« ببخشید، گفتید چه قدر؟»
متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد.
پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند.
معلوم بود که مرد پول کافی نداشت.
حتماً فکر می کرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد؟
ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت.
بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: « ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!»
مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت:« متشکرم آقا.»
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد.
بعد از این که بچه ها داخل سیرک شدند، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم.
داستان پیرمرد!
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید.
یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد.
در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. منهم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی ???? تومن به هر کدام از شما می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید.»
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند.
تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی ??? تومن بیشتر بهتون بدم.
از نظر شما اشکالی نداره؟
بچه ها گفتند: «??? تومن؟ اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط ??? تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی. ما نیستیم.» و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد